رادیو ایرانی تقدیم می کند: برنامه ماه مارس 2023، خردورزی، بنیان فرهنگ ایرانی ست بخش نخست
از سری برنامه های ویژه بازیابی فرهنگ زیبای ایرانی چهارشنبه 15.03.2023 از ساعت 20 تا 21 از سری برنامه های ویژه بازیابی فرهنگ زیبای ایرانی خردورزی، بنیان فرهنگ ایرانی ست بخش نخست با استاد جواد پارسای تهیه کنندگان و گویندگان: فرزانه عمادی و مهدی سلیمی عقل و خرد در ادبیات فارسی، بویژه در آثار شاعرانی که با علم کلام و فلسفه و منطق آشنایی داشتهاند، جایگاه ویژهای داشت. ولی، هنگامی که بحث عشق و شیوه عاشقی پیش آمده، و رو در روییِ عقل و عشق مطرح شده، شاعر، به عقل درشکل نکوهیده آن نگریسته است. شاعرانی مانند حافظ و مولوی که اهل ملامت بودند با مراتبی از عقل مخالفت ورزیدند، زیرا برای ملامتیانی مانند این دو شاعر، عقل، نکوهیده، ناپسند و دست و پاگیر است و جلویِ حرکت و پرواز. عارف را میگیرد، او را در بنبست و محدودیت گرفتار میکند و پر پرواز و عروج را از او میستاند اندیشمندان باستانی نیز، در وادی عشق به دنبال عقل گشتند، ولی چون در پهنۀ گستردۀ عشق، عقل را راه نیست، بجای آن به «وهم» دست یافتند و با درک جذبه، سرور و احساس لذت و آرامش، از عقل بریدند. گوهر گرانبهای ادب فارسی خرد است که در همۀ دورانها مورد ستایش نویسندگان و شاعران قرار گرفته است. نمونۀ اشعاری که در ستایش خرد سروده شده، بشرح زیر هستند. شهید بلخی میسراید: خرد بهتر از چشم و بینایی است نه بینایی، افزون ز دانایی است رودکی خرد را به چراغ روشن و جوشن تن تشبیه نموده است.حماسهسرای بزرگ ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در بسیاری از داستانهایش از واژه خرد ـ به جای علم و دانش ـ بهره گرفته است: خرد چشم جان است چون بنگری تو بیچشم جان، این جهان نسپری از اویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد پای دارد به بند فردوسی حکیم ناصرخسرو به دلیل گرایشهای کلامی، فلسفی و مذهبیاش، از خرد و تاثیر آن در هدایت انسان و آزادیِ اندیشه بهره گرفته است: کشتی خرد است دست در وی زن تا غرقه نگردی اندرین دریا قصیده83 مولوی عقل را نکوهش میکند و آن را مفسده میداند. مگر عقل و خرد یکی نیستند؟ مگر در ترجمه، این دو را برابر هم نمینهند؟ سده هاست برای مردم ایران واژه و مفهوم عقل و خرد برابر نهاده شده است که این برابر نهادن و یکی دانستن عقل و خرد از بزرگترین مسخ سازی ها و ناآگاهیهای فرهنگ در ایران است. این یک ترفنداست که با آن، «عقل» را با «خرد» در یک کاسه به مردم ناآگاه عرضه داشته اند و از اندیشۀ دینی آب میخورد. ولی، بزرگانی مانند فردوسی، در شاهنامه جایگاه بسیار رفیعی برای اهمیت خرد ترسیم میکند، بگونه ایکه رسیدن به سعادت را دورِ محور خرد و خردورزی میجوید. او گسستن از این گوهر گرانقدر را با اسارت برابر میداند. اسارتی جانکاه و پرهزینه در بند ناخوشایند نادانی. فردوسی میگوید: جز نورِ خرد نیست رهنمای و آن را برترین گوهر انسانی میخواند. خرد بهتر از هر چه ایزد بداد ستایش خرد را به از راه داد خرد رهنمای و خرد دلگشای خرد دست گیرد به هر دو سرای ازاویی به هر دو سرای ارجمند گسسته خرد، پای دارد به بند فردوسی آفتاب دانایی را که در خرد متجلی میبیند. در پیوند میان دانش و تاثیر روشنگرانۀ آن بر خردِ آدمی، خرد را، بنیان استقرار صلح و دوستی همراه با گسترش راستی و پرهیز از دروغ و ریاکاری میداند. دلی کز خرد گردد آراسته یکی گنج گردد پر از خواسته شکیبایی و هوش و رای و خرد هژبر از بیابان به دام آورد ز دانش بود جان و دل را فروغ نگر تا نگردی به گِرد دروغ خردورزی در رفتار مسالمتآمیز فرد بازتاب دارد و از سوی دیگر، پیوند آن با دانش برقرار است. به بیانی سادهتر آنچه خرد را میسازد، دانش است و آنچه از خرد میجوشد و میتراود، خود را در رفتارهایی همچون مدارا و شکیبایی نشان میدهد: مدارا خرد را برابر بود خرد بر سر دانش افسر بود فردوسی همچنان جایگاه خرد را برجسته میسازد تا زمانی که حتا مرگ را به زندگانی که روشن از نور خرد نباشد، ترجیح میدهد. او روشنایی جان را در پرتو نور خرد میبیند و از تاریکی نادانی گریزان است. نباشد خرد، جان نباشد رواست خرد جان پاکست و ایزد گواست شگفتی در بیان فردوسی، در روشن و شفاف بودن است. برخلاف بزرگانی چون حافظ که بخشی از زیبایی کلامش بر اثر ایهامهای زیرکانه حاصل میشود، فردوسی این زیبایی را در شفافیت گفتارش جستجو میکند: سخن بشنو و بهترین یادگیر نگر تا کدام آیدت دلپذیر خنک آنکه آباد دارد جهان بود آشکارای او چون نهان جز از نیکنامی و فرهنگ و داد ز کردار گیتی مگیرید یاد ویژگی دیگر شاهنامه ردپای تفکر سقراطی در آن است. سقراط که میگفت آنچه میدانم این است که هیچ نمیدانم و همین اقرار و اعتراف به نادانی خود، نخستین گام برای کسب دانایی بود. هرآنگه که گویی که دانا شدم به هر دانشی بر، توانا شدم چنان دان که نادانتری آن زمان مشو بر تن خویش بر، بد گمان سخن را بباید شنید از نخست چو دانا شود پاسخ آید درست فردوسی در توصیه به آموختن دانش، بازتابهای نادیده گرفتن دانش و خرد را نیز به روشنی یادآوری میکند. به رنج اندر آری تنت را رواست که خود رنج بردن به دانش سزاست چنان دان که هرکس که دارد خرد به دانش روان را همی پرورد کسی کو خرد جوید و ایمنی نیازد سوی کیش اهریمنی کنون ای خردمند بیدار دل مشو در گمان، پای درکِش زِ گل همان بیخرد کو ندارد خرد پشیمان شود هم ز گفتار بد تنومند را، کو خرد یار نیست به گیتی کس او را خریدار نیست در فرهنگ ایرانی، «خرد» در درون انسان است. در فرهنگ و ادیان دیگر مثل ادیان سامی، که برآمده از اندیشۀ خدای نادیده هستند، خرد در درون انسان نیست، بلکه چیزی فراتر یعنی فراطبیعی است. پس مولانا هیچگاه ضد خرد نبوده اما با تقلید کورکورانه و به تعبیر اشعارش با «عقل عصایی» بسیار مخالف ورزیده است. همچنین میگوید که انسان چیزی جز اندیشه نیست و انسان باید اندیشمند باشد . ای برادر تو همه اندیشه ای مابقی تو استخوان و ریشه ای عقل و خرد دو جنبۀ کاملا متفاوت از تفکر هستند که علاوه بر اینکه با هم یکی نیستند، رودررویِ هم قراردارند. عقل در عربی با واژۀ «عُقُل و عقال» به معنای «پابند شتر»، یکی و هم معناست . عقل یا پابند شتر، وسیله ای است که با آن پای شتر و دیگر حیوانات اهلی را میبندند تا نتوانند از حوزۀ مجاز خارج شوند و بگریزند. زمانیکه پای شتر را با عقل میبندند تنها میتواند در دایره ای با شعاع کاملا مشخص که خواستِ صاحبش است، حرکت کند و در همان حوزه بخورد و نشخوارکند. اما خرد تراشیده شدۀ واژۀ اوستایی است. خرد به مفهوم ماه زاینده و یا اصل زاینده و پیوند دهنده است و دارای اصل آفرینندگی میباشد. خرد در فرهنگ ایران، مانند ماه یا زنی است که میتواند از خود تولید کند و بتابد و جهان را روشن سازد. اینهمانی خرد انسان با ماه به استوره های ایرانی برمیگردد. خرد پای بند به هیچ ریسمان فکری نیست. خرد میتواند آزادانه و بدون تعیین چهارچوب بزاید. این برترین صفت خرد نسبت به عقل است چون عقل باید در چهارچوب و دایره ای ویژه حرکت کند. عقل، از منظر ادیان: بنا به تعریف دین یهود، شخص عاقل، مؤمنی است که از خدا بترسد و به اجرای دستورات او که همان قوانین و شعائر کتاب مقدس یهود است، باور داشته باشد. شخص دیوانۀ بیعقل، کسی است که در این دستورات شک کند. مارتین لوتر، کشیش و اصلاحگرای دین مسیحیت میگوید: «... شما نمیتوانید خرد و انجیل را با هم بپذیرید. باید یکی از اینها را فراموش کنید. خرد بزرگترین دشمن دین است. او بزرگترین فاحشۀ شیطان است... باید اورا زیر پا انداخت و نابود کرد... و بر رویش کثافت ریخت و در آب تعمید مغروق ساخت». (ره آورد، شمارۀ 32 زمستان 1371، امریکا)، نوشتار جلالالدین آشتیانی. یک عاقل دینی و یا مکتبی ، متفکری است که تنها و تنها در حیطۀ دین و مکتبش می اندیشد. ارزشهای متأثر از خرد: مرحوم دهخدا ذیل واژۀ خرد به نقل از حاشیه برهان قاطع، چاپ دکتر معین چنین نوشته است: خرد در پهلوی به صورت Xrat ـ در اوستا به صورت Xratu ـ و در سانسکریت kratu و در پازند به صورت xrat ذکر شده است. (دهخدا، لغتنامه، در معنای واژۀ خرد) ابوشکور بلخی میگوید: خردمند گوید خرد پادشاست که بر خاص و بر عام فرمانرواست خرد را تن آدمی لشکر است همه شهوت و آرزو چاکر است خرد باد همواره سالار تو مباد از جهان جز خرد یار تو خرد پادشاهی بود مهربان بود آرزو گرگ و او چون شبان ابوشکور بلخی براین باور است که هر چه خرد بالاتر رود، از بدی کاسته میشود: خردمند گوید که مرد خرد به هنگام خویش اندرون بنگرد کند نیکی افزون چو افزون شود وز آهو و بد پاک بیرون شود خردمند داندکه پاکی و شرم درستی و رادی و گفتار نرم خردمند گوید که تأیید و فر به دانش به مردم رسد نه به زر چو دانا شود مردِ بخشنده کف مر او را رسد بر حقیقت شرف خردمند گوید من از هر گروه خردمند را بیش دیدم شکوه مولانا میسراید: گاه درها میگشاید بر فلک گه خرد را نردبانی میکند پا برهنه، خرد از مجلس ما دوش گریخت چون که بیرون ز حد، عقل و گمانیم همه بلاغت نیز از خرد خیزد وقتی خرد افزون شود، سخن نیز گوهرآگین میشود و با این گوهر رخ خرد آراسته میشود: چو پخته شود تلخ، شیرین شود به دانش سخن گوهرآگین شود عطار در اسرارنامه رودرروییِ خرد و عشق را به زیبایی سروده است: شراب عشق در جام خرد ریز وز آنجا جرعهای بر جان خود ریز خرد آبست و عشق آتش به صورت نسازد آب با آتش ضرورت خرد جز ظاهر دو جهان نبیند و لیکن عشق، جز جانان نبیند خرد را و جان را که یارد ستود وگر من ستایم که یارد شنود
خرد، از منظر ادیان و ادبیات فارسی در اصول پرورشی گاتایی، در کتاب «مزدیسنا» خردمندی، دانایی و ارادۀ آزاد، که نتیحۀ آگاهی است، مهمترین بنیان پرورشی نامیده میشود. در «ودانتا» یا رسالۀ وداهای هند نیز، خرد، فهم و آگاهی ، از مهمترین عوامل شناخت و رسیدن به رستگاری معرفی میشوند. (ره آورد، همانجا) موضوعی که ما، در این گفتار بدان میپردازیم، نه دین است و نه ایدئولوژی، ولی بدون آشنایی با ساختار تأثیرگذار این دو، نمتوان موضوع خردورزی را به بحث گذاشت. در تاریخ بشریت، در هرقلمروی که مردم مجذوب یا مقهور دین شده اند، بنا به ذات «باوردینی» که جزمی است و میخواهد شخص باورمند را در همۀ گامهای زندگی اش، تحت سلطۀ خود درآورد، خردجمعی، اسیر مالیخولیای دین شده است. از اینرو، در چنین جوامعی، چند دستگیِ باورمندان، آنان را رودرروی یکدیگر قراداده و جنگ و خونریزی را موجب شده است. زکریای رازی، دانشمند ایرانی باین نکتۀ مهم اجتماعی پرداخته است. گذشته از خشونت ناشی از پندار دینی، جزمگرایی دینی نیز باعث کهولت فرهنگ ملی شده و راه های پیشرفت را مسدود میکند. در بطن باورهای دینی، امیدها و آرزوهای ساخته شده بر بنیان «وهم و خیال» عامل بزرگ سد راه نیک اندیشی اجتماعی و راهجویی برای مشکلات اجتماعی میباشد. در این زمینه، بدآموزی و خرافه پروری مذاهب نیز به بدترین وجه تأثیرگذار هستند. نظریه پردازان اجتماعی، برای حل مشکلات اجتماعی، به نقد پدیده های برامده از سلطۀ دین در اجتماع میپردازند. تبعیض، غارت اموال مردم به بهانه های دینی، که نقطۀ اوج این پدیده، در ایران در دوران قاجار و همۀ دوران های تسلط دین بر ساختار اجتماعی بچشم میخورد. تقسیم اجتماع دینی به دو دستۀ :«خودی و غیرخودی» تا بدانجا پیش میرود که حتا دینمداران و دست اندرکاران حوزۀ دینی را نیز بچند گروه و نحله تقسیم میکند. این شیوه نه تنها امروزه در ایران روا و رایج است، در هر کشوری با امتیاز دینی، (افغانستان، پاکستان، کشورهای عرب و مسلمان جنوب آسیا و آفریقا» نیز امری رایج و پذیرفته شده است. ترویج این اندیشه، در این کشورها، مانع از بروز خردورزی شده است. در کشورهای کمونیستی شوروی سابق و اقمار آن نیز روال سکون اجتماعی بدلیل تسلط ایدئولوژی حزبی بجای «خردجمعی» این بیماری اجتماعی پدیدآمد. سازه ای بنام «خویگیری= عادت» وجود دارد که بر روان آدمی چیره میشود، تا او، به آنچه که خوگرفت، بچسبد و آنرا بآسانی رها نکند. خویگیران بر خوی گرفته های اندیشه ای و زیستمانی خود پایبندی دارند و در برابر رویدادهای تازه میایستند و براین پایه، جنگ تازه ای راه میاندازند. دانش و آگاهیِ تجربی از مقولۀ خویگیری جداست. دین پنداری، ایستاست و مشخصۀ کلام مقدس نیز، مطلق، قطعی، جزمی و ابدی بودنش آنست. چون دگرگونی و تحول، به ثبات تعلیمات دینی آسیب میزند و بُرّندگی دین را به مخاطره میاندازد و چون، «دین» دستمایۀ کاسبیِ دینفروشان است، آنان در حفظ و جزمیت آن میکوشند. ولی، دانش با دگرگونی و پویایی همراه است. دانش، بدون این دگرگونی و پویایی، آسیب پذیر میشود. دانشمند برای یافته های علمی خود، پیورزی نمیکند. (تعصب نمیورزد). او برای آشناسازی دیگران با دانش، یافته های علمی خود را در سمینارهایی عرضه میدارد. تا دیگران، با آگاهی از آن ها، به نقد و بررسی آن بپردازند. انتقاد، نظریۀ علمی را، صیقل میدهد و بنیان علم را استوارمیکند. خرد و خردگرایی: ساده ترین تعریف خردگرایی (Rationalism) پذیرش اصالت خرد برای رسیدن به شناخت (معرفت) است. خردگرایی، در مقابل دینخویی بعنوان سرچشمۀ شناخت و دانش مطرح میشود. خردگرایی یک نظام فکری است، یعنی «چگونه اندیشیدن» را به انسان میآموزد. خردگرایی همچنین در قیاس با (تجربه گرایی (Empiricism مطرح میشود که مفهوم آن پذیرش تجربه بعنوان مهمترین سرچشمۀ دستیابی به دانش است، هرچندکه، تجربه گرایی و خردگرایی قابل جمع شدن با یکدیگر هستند، بدینگونه که یک شخص میتواند هم تجربه گرا و هم خردگرا. باشد پذیرفتن خردگرایی برابر با نپذیرفتن حقایق بشکلِ مطلق شان است. یعنی، شخص خردگرا همواره در اندیشه اش، احتمال خطا را میدهد و خود را بطور صددرصد متعلق به یک مکتب فکری نمیداند، بلکه خردمندانه ترین و منطقی ترین مکاتب فکری، در زمان خودش را برمیگزیند و نسبت به دانسته هایش، اندیشۀ انتقادی (Critical Thinking) دارد، یعنی، با موشکافی با مسائل روبرو میشود و از توجیه تناقضات و خطاهای اندیشه اش دوری میجوید. شخص خردگرا، درستی و راستی مفاهیم را تنها با استناد به نیرویِ خرد میسنجد و تنها مفاهیمی را میپذیرد که از صافیِ خرد با موفقیت گذشته باشند. شخص خردگرا، هیچ مفهوم بیخردی را بعنوان حقیقت نمیپذیرد. خردگرا حتا به خردگرایی نیز با دیدۀ خردگرایانه مینگرد خردگرایان همان روش علمی رسیدن به حقایق را که برپایۀ اصول دقیق خردمندی است و در آن تعصبی (پیورزی) وجود ندارد، به میدان اندیشۀ خود راه میدهند. خردگرایی مفهوم جدیدی نیست، در این جهان و در درازای زمان تاریخی میتوان خردگرایانی را یافت، یا دستکم افرادی را پیداکرد که خردگرایانه عمل کرده اند. در تاریخ اندیشۀ علمی، جیوردانو برونو، دانشمند ایتالیایی، گالیله، اینشتین و بسیاری از دانایان دانش بنیان، خردگرا بودند. در میان دانشمندان ایرانی نیز، میتوان از خردپیروانی فرهیخته مانندِ: فردوسی، پورسینا، زکریای رازی و خیام نام برد. این دانشمندان میگفتند: «جز نورِ خرد، نیست رهنمای» و ازاینرو، همیشه مورد تهاجم دینداران بوده و هستند چون آنان، با ارجگزاری برای جایگاه «خرد»، گفتارهای سخیف دینی را از رونق میانداختند: خرد از نگر فیلسوفان: نیچه میگوید: «از لحظهای که بشر توانست وقایع را با عقل و علم ثبت و ضبط کند؛ دیگر: نه عصا مار شد، نه دریا شکافته شد، نه ماه به دو نیم شد و نه کودکی بدون پدر متولد شد، نه مردهای زنده شد، نه انسانی در دل ماهی رفت، نه شتری از دل کوه بیرون آمد، نه آتشی گلستان شد، نه انسانی با حیوانات سخن گفت، نه کسی سوار بر قالیچهای پرواز کرد و نه پیامبری ظهور کرد». یک روز جسی ونتورا شهردار لاری فلینت با این نظریه موافق است که: «دین یک جریان ریاکار است و عصایی برای ناقص عقل ها و بیارادهها میباشد که نیاز به اعضا و پیروان بیشتری دارند». چیز خوبی درباره دین نیست که بتوانم بگویم، مردم از آن بعنوان عصا استفاده می کنند». نظر تد ترنر هم این است که مسیحیت برای بازنده هاست. این افراد و کسانی که مانند آنها فکر می کنند مسیحیان را به چشم افرادی از نظر روحی ضعیف می بینند که به دنبال یک کمک روحانی برای غلبه بر سختی های زندگی هستند. آنها به این مطلب اشاره می کنند که خودشان بسیار قوی هستند و نیازی به کمک خدای فرضی در زندگی ندارند. زیگموند فروید (1939-1856) عصب شناس اتریشی بود که روانکاوی را پایه گذاری کرد. او، بعنوان یک خداناباور عقیده داشت که مفهوم خدا یک توهم (پندار) است. در یکی از آثارش به نام «آینده یک پندار» نوشت: «ایمانداران یک چیز مبهم بنام خدا برای خودشان خلق کرده اند». فروید براین باور بود که: «اندیشۀ خدا از نیاز به یک پدر پشتیبان می آید» دوگونکی بنیادین میان دینخویان و خردگرایان در اینست که دینخویان بدون چون و چرا و اندیشۀ انتقادی و موشکافانه مفاهیم دینیشان را میپذیرند. ولی خردگرایان به تجربۀ علمی میپردازند. شایسته است در بارۀ خردگرایی از برتراند راسل منطق دان تاریخ بعد از ارستو نام ببریم. برتراند راسل گفته است: «من حاضر نیستم برای عقایدم کشته شوم، زیرا ممکن است عقاید من اشتباه باشند«، این برخورد همراه با تردید با مسائل و خردمندانه عمل کردن، شیوۀ خردگرایان است. رویکرد دینمداران به باورهایشان، همواره در حال دگرگونیِ سودجویانه است. هرکسی، سکانِ دین خود را در دست خود دارد و آنرا بگونه ای که بسودش باشد، میچرخاند و عملکردش را در هر زمان تعبیر میکند، و با سودِ خودش هماهنگ میسازد. خرد و عادت ويليام جيمز (1842 تا 1910) روانشناس و فيلسوف آمريکائی میگويد عادت، نيرومندترين نمايندۀ محافظهکار جامعه است. عادت سد بزرگ و گاهی شکستناپذيری، دربرابر خرد ورزی است. با گذشت زمان، شيوۀ انديشه، گفتار و رفتار انسانها چنان تحت تاثير محيط تربيت و ساير عوامل زندگیشان شکل میگيرد که بیشتر وقتها، فرار از دست آنها دیگر آسان نيست. بسياری از ما انسانها، چنان از موضع خود درقلمرو انديشه، گفتار و رفتار اجتماعی راضی وخشنود هستيم که، آگاه و ناآگاه آنرا الگو میپنداريم. چه برسد بآنکه بخواهيم آنها را بزير سؤال ببريم. اين مشکل، تا بدانجا پيش میرود که میتوان گفت برخی از انسانها، با قانونی مثل قانون جاذبه دريک مدار ويژۀ فکری و فرهنگی حرکت میکنند و خروج از مدار را پايان يافتن دنيا میانگارند. این هم، گونه ای از دینخویی است. ولی، یک خردگرا مخالف تسلط عادت بر انسان است و برآن تاکيد میورزد که بايد عادت کهنه را بدور ريخت و عادتهای تازهای را که با روح زمان و سود انسان هماهنگ هستند، بوجود آورد. ولی هرگز نباید اسير آنها شد. باید، هر عادتی را با توجه به تغيير شرايط، تغيير داد. انسان خردمند نه خود را اسير جزم میسازد ونه بنا به عادت،. ازآموختن، دمی بازمیايستد. انسان خردمند، حقيقتها را برای خود کشف میکند وبا هرکشف، از خود، انسان تازهای میسازد. بدينسان او از ترس بری است و همواره درحال دگرگون شدن است. او، میآفريند و آفريده میشود و بهيچ آفريدگاری نياز ندارد. اگر هم در کوتاه مدت، به چيزی عادت میکند (مانند: عادت به ورزش جسمی و روانی يا عادت به وقت شناسی)، اين عادت با انتخاب آزاد وی همراه است. خرد و احساس درمورد خرد واحساس، درتاريخ اندیشۀ انسانی، نظرات گوناگون وجود دارد: ارستو و افلاتون برآن بودند که خرد، توانائی ويژۀ انسانی است که بدرستی داوری میکند، تا انسان، برای رسيدن به سرمنزل مقصود، راه را ازچاه تشخيص دهد. آنان براين نکته نيز تاکيد داشتند که احساس آنگاه نيکوست که تحت تاثير و تسلط خرد انسانی، آدمی را بسوی هدف والا رهنمون باشد. ازنگر ارستو، برخی از ویژگیهای والای اخلاقی، مانند: اعتدال وشهامت، جنبۀ احساسی دارند، ليکن تحت فرمان خرد آدمی، بمورد اجرا گذاشته میشوند. هر خردمندی، از گفتار و اندیشۀ خردمند دیگر به وجد (وَشتَن) و رقص میآید در این رکس و وشتن است که وجود و هستیِ (وجدانِ) خود را درمییابد. رامش، امروزه معنای «آرامش» آسایش، فراغت، را پیداکرده است. درحالیکه در اصل، معنایِ پیوند، معرفت و شادی یا بینش و رقص (رکس) را دارد. رام (زهره) که خدای هنرها و جستجوگر بینش است، خدای شعر و آواز و پایکوبی و موسیقی نیز است. رام و زهره، رقصان از خرّم، زاده و پیدا میشود. به سخن دیگر، بینش در شادی و رقص و پایکوبی بوجود میآید. این اندیشه، در چندین نقش بر روی ظرف های زرین و سیمین از دوران ساسانیان بیادگار مانده اند که کاملاً برضدِ الهیات زردشتی هستند. نام دیگر «رام» هیر است که بگونۀ «ایر« در بخش نخست واژۀ «ایران» آمده است. «هیر یا ایر» هنوز در زبان کردی، معنای «سه» دارد که از آن، «سه تا یکتایی خدا یا دیالکتیک فلسفۀ یونان» برداشته شده است. خرد در ادبیات ایران بعنوان عنصر فردی و اجتماعی ستوده شده است: خرد چشم جان است، چون بنگری تو بی چشم، شادان جهان نسپری کسی، کو خرد را ندارد ز پیش دلش گردد از کردۀ خویش، ریش نخستِ آفرینش، خرد را شناس نگهبان جان است و آن را سپاس همیشه، خرد را تو دستور دار بدو، جانت از ناسزا دور دار کسی، کش خرد باشد آموزگار نگه دارد از گردش روزگار نگهدار جان باش و آنِ خرد که جان را به دانش، خرد پرورد تو چیزی مدان، کز خرد برتر است خرد بر همۀ نیکوییها، سر است هرآنکس که دارد روانش خرد بچشم خرد، کارها بنگرد زِ بیشیِ خرد، جان بود سودمند زِ کمیش، تیمار و درد و گزند فردوسی، خرد را میستاید. او خردورز و خردباور است. فردوسی میگوید: اگر روان و خرد ما تیره گردد. اگر ما بجای خرد، به خرافات روی بیاوریم. اگر دشمن بتواند با خُدعه و نیرنگ، پندار پوچ در ذهن و روان ما بکارد، بما چیره میشود. فردوسی، از سوی دیگر، ما را به روشنگرایی و داشتن مغز روشن رهنمون میشود. فردوسی، فراهم آوردن دانش و دانایی را مانند پوشیدن جوشنی میداند که ما را در برابر ستیز با دشمن، حفظ میکند. تاریخ بما آموخته است که دشمن ایرانیان، برای نابودی ایرانیان، همیشه پایگاههای دانش ایرانی را ویران کرده است. در تاریخ کشورمان، چندین بار به فتنۀ «کتابسوزان» از سوی دشمنان ایران برمیخوریم. آموزشگاهها، دانشگاهها، کتابها و کتابخانهها، نخستین پایگاههایی هستند که دشمنان ایران آنها را، به تخریب و ویرانی کشیدهاند. در یک گلواژۀ ریبای فارسی، میگوید:: از کسیکه، کتابهای بیشمارمیخواند، ترسی بدل راه نده! از کسی، بترس که تنها یک «کتاب» را میخواند. از آن روز، دشمن بما چیره گشت که ما را روان و خرد تیره گشت هر آن مغز، کو را خرد روشن است ز دانش، به گِردِ تنش جوشن است یکی از آفتهای اجتماعی، آلودگی پندار نیک ایرانی، به گفتار پوچ بیگانگان است. بیگانگان میکوشند، با خدعه و نیرنگ، خود را نیکو جلوه دهند. آنان با شلیک گفتارهای فریبنده، ولی پوچبنیان، نخست، ذهن و خرد ما را به تردید میاندازند. زمانیکه جای خود را در پایگاههای تصمیم گیری سفت کردند، خواست و کردار پنهانی خود را آشکارمیکنند و اندیشه و کردار واقعی خود را بروزمیدهتد. حافظ نیکوسخن، دربارۀ اینگونه رفتار دشمنان، میگوید: واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند، آن کار دیگر میکنند فردوسی هم، بما هشدار میدهد و میگوید: گر بر خرد، چیره گردد هوا (هوی) نیابد ز چنگ هوا (هوی)، کس رها دشمنان ایران، بانوان ایرانی را که تا جایگاه پادشاهی بفراز رفته بودند، تحقیر کردند و حوریانی افسانهای را در دنیای ناپیدای پس از مرگ، به مردان هوسباز وعده دادند، که موجوداتی در توهم و شبح بودند. همین گروه بیابانیِ بهشتپندار، پس از دستیابی به سرزمین ایران، بانوان ایرانی را در بازارهای مکه و یثرب، به خرید و فروش گذاشتند. هوا و هوسی که فردوسی خردورز، ما را از وجود آن آگاه کرده، هنوز هم زندگی ما ایرانیان را به تباهی میکشاند. هنوز هم پندار بیپایه، بر خرد ما چیره شده است و زندگی خردمندانه را از ما دور نگاه داشته است. زکریا رازی (زادۀ 865-درگذشته بسال 925 ترسایی)، یکی از بزرگترین دانشمندان آزاداندیش و خردورز ایرانی بود. وی، پزشک ایرانی و یکی از بزرگترین پزشکان همۀ زمانها بوده است. رازی در حدود 200 کتاب، در زمینههای گوناگون علمی نوشت. باارزشترین اثر پزشکی او، «دایره المعارف جامع الکبیر معروف به المعادی» است او به هیچ عنوان تقلید را نمیپذیرفت و برهمین اساس نظریات برخی از فلاسفۀ بزرگ را هم نقد و رد میکرد. رازی «الکل» را کشف کرد و آن را به جهانیان شناساند. فردوسی، میگوید: نیاید ز مرد خرد کار بد ندید او زما، هیچ کردار بد مرد خردمند، به حریم اندیشه و زندگی دیگران تجاوزنمیکند. او، با دیگزاندیشی و دیگراندیشان با بردباری و رواداری رفتارمیکند. او، دیگراندیشان را به مرگ محکوم نمیکند و کتاب و کتابخانه را به آتش نمیکشد. اینگونه رفتار و برخورد خشن و ناپذیرفتنی، فقط در فرهنگ «پستاندیشان» دینی و مکتبی ریشه دارد و اینگونه رفتارها، از کوتهاندیشان جزمی، سرمیزند. همین گروه از مردم بودند که زکریای رازی را برنتافتند. پیروان آخوندهای متحجر، کتابخانۀ او را تاراج کردند. با کتابهایی که هریک، دریچهای گشوده بدنیای دانش پزشکی بود، آنقدر برسرش کوبیدند که چشمانش «نابینا» شد. گویند، یکی از دوستانش، پیشنهادکرد که طبیبی آشنا را بربالینش آورد، تا چشمان رازی را درمان کند. رازی حاضر به درمان نشد. او، گفت: «بدیدن چنین مردمی نیاز ندارم. در پسِ چشم نابینایی، آنچه را که میخواهم میبینم». خرد را فکندیم اینسان ز کار چه کردیم؟ اینگونه گشتیم خوار به یزدان، اگر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم انسانهای خردمند، دروناندیش هستند. آنها محدودیتهای دانش خود را میشناسند، میتوانند از دیدگاههای گوناگون به پدیدهها، نگاه کنند. آنها، میدانند که دنیا درحال دگرگونی است. (هیچ برههای، چه خوب و چه بد، ثابت نمیماند.) آنچه را که انبوه پندارگرایان، «ثابت و تغییرناپذیر» میدانند، توهمی است که ثابت نگهداشته شده است. علم میگوید: «همه چیز در جهان، درحال تغییر و دگرگونی است». میگویند: «انسان در چشمه یکبار آبتنی میکند». این گفتار ظریف، با اشاره به گذر آب چشمه از گذر زمان حکایت میکند. نباید «خِرَد» را با «هوش» اشتباه بگیریم. هرچند هوش به خردمند بودن کمک میکند، ولی ممکن است انسان باهوشی را ببینیم که خردمند نیست. انسانهای خردمند، در برابر ناشدنیها، شکیبا هستند و در چنین برهههایی خوشبینی خود را مهار میکنند. آنها میدانند که حتا برای پدیدههای پیچیده هم راه برونرفتی وجود دارد. انسانهای خردمند میتوانند، دربارۀ آنچه درست و آنچه نادرست است، داوری درستی داشته باشند. آنان، هرکاری را با معیار خرد میسنجند، و به دعا و دغل دست نمیزنند. انسانهای خردمند در زندگیشان، تصمیمهای بهتری میگیرند. آنگونه که «ایگور گروسمن» (Igor Grossman) از دانشگاه واترلو در کانادا میگوید،: «توانایی استدلال خردمندانه میتواند برای زندگی ما، سود زیادی دربرداشته باشد. مانند: خوشنودی بیشتر در زندگی، احساسات منفی کمتر، روابط بهتر و کاهش اندیشههایی که ما را افسرده میکنند». اگور گروسمن و همکارانش از نمونههایی نام میبرند. بدین ترتیب که، خردمندترین انسانها، حتا شاید بیشتر عمرکنند. افراد خردمند بویژه بهنگام سالمندی، در سطح بالاتری از آسایش و تندرستی هستند. در پژوهشی دیگر، دانشمندان دریافتهاند که با افزایش سن، توانایی استدلال خردمندانه نیز بیشتر میشود. این بدین معناست که، ما میتوانیم در زمینۀ خردمندی، گامهایی به پیش برداریم و به پیشرفتهایی دست یابیم. بزرگمهر خردباور دوران انوشیروان ساسانی است: بدان گاه تو بود بوذرجمهر سراینده و زیرک و خوب چهر چنان بُد کزان نامور موبدان ستاره شناسان و هم بخردان به راز ستاره چو او، کس نبود ز رازِ پزشکی، ز کس پس نبود خِرَد، داشتن دانش، شعور، فهم، تجربه و بصیرت، اکتسابی و نیز فهم ذاتی، بهمراه توانایی و بکاربستن آنهاست. در بسیاری از فرهنگها بر اهمیت خرد تکیه شدهاست و خردمندی، از فضایل بشمار رفتهاست همچنین لازم به یادآوری است که شماری از ادیبان و نویسندگان به تفاوت میان خرد و هوش تأکید داشتند. آنان، بر این باور بودند که خرد، اکتسابی، ولی هوش مادرزادی است و نمیتوان آنها را یکی دانست؛ گروهی نیز میان خرد و عقل، فرق میگذارند، و عقل را آسیبپذیرتر از خرد میدانند. بنابراین میتوان نزدیکترین واژه به خرد را دانایی دانست. خرد چيست؟ خرد، اوج جستجوی انسان برای دستيابی به دانش انسانی است. شخص خردمند، با بررسی و سنجش برایندها و دستاوردهای دانش بشر، به شناخت دیداری (عینی) پدیدهها دست میيابد و شناخت خود را با عمل پيوند میدهد. پلوتونيوس فيلسوف نوافلاتونی سدۀ سوم ترسایی و بنيانگذار مکتب اسکندريه، برآن بود که خرد، آرامش کامل به ارمغان میآورد. زيرا، انسان را به شناختی رهنمون میشود که ذهن انسان، همواره درپی آن بوده است. خردورزي، سرچشمۀ احساسِ زبيائیشناسانه است. دکتر ساموئل جانسن، شاعر وفرهنگنگار انگليسی سدۀ هيجدهم ترسایی، يادآورمیشود که انسانی که ازنگر فلسفی خردمند است، بینياز است، زيرا به کمال دست يافته است. فردوسی درستايش از خرد شعری جاودانه دارد: خرد، افسرشهرياران بود خرد، زيور نامداران بود خرد، زندۀ جاودانی شناس خرد، مايۀ زندگانی شناس ازاو شادمانی، ازاو مردمي ست ازويت فزونی و زويت کمی است آنانکه فرهیختگان ایرانی را تحقیرمیکنند، جنایتکاران نکوهیدهتبار را ستایش میکنند. آنانکه به خردپنداری و ایراندوستیِ فردوسی ایراد میگیرند، خزعبلات بیپایه را تبلیغ میکنند. از نگرِ فرهنگ ایرانی، زاینده با زاده، یعنی «آفریننده با آفریده» برابری و اینهمانی دارد. جمشید پادشاه استوره ای ایران و منصور حلاج، فرهیختۀ فرخندۀ ایرانی، بزیبایی به این همانندی و اینهمانی اشاره میکنند: جمشید در برهه ایکه از آفرینش زیبایی های زندگی برای مردمش فارغ شده بود، میگوید: «من آفریدگار اینهمه زیبایی و زندگی» برای شما هستم». منصور حلاج، فرهیختۀ فرخندۀ ایرانی نیز در فضای عرفانی بصره که خود و رابعه در آفرینش آن نقش مهمی داشتند، بانگ «اناالحق» سرمیدهد. دینفروشان در هر دو مورد (برهۀ زمانی متفاوت) بگونۀ یکسان، با این «راستی نمایی» به ستیز برمیخیزند، چون دکان دینفروشی خود از راهِ تحمیق «عوام» را در خطر میبینند. درحالیکه این نگرش علمی و فلسفی، نمایندۀ امتداد و گسترش خدا در گیتی است. (اندیشه های منوچهر جمالی، فلسفه اندیش ایرانی). در قرآن نیز اشاره براین است که خدا خلیفه ای بر روی زمین میآفریند. این آفریده، همگوهر آفریننده است. این برعکس فلسفۀ ادیان نوری و تفاوت کلی میان خالق و مخلوق است. در فلسفۀ ایرانی، خدا، تخمی است که در گسترش، گیتی میشود. ولی، همۀ مردم را نمیتوان با خاستگاه دانش آشناکرد. مولانا میگوید: هرکه را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست آن را بر خران بگذاشتیم. گفتار، (قوۀ ناطقه)، زیباترین و قدرتمندترین توانش انسان است. دانش طبیعت شناسی، نیز به این توانش در بین جانداران دیگر پی برده است. همۀ جانداران، هریک بزبان خود، توانش گفتار دارند. برای هرموردی، بگونۀ ویژه ای با یکدیگر گفتارمیکنند و به یکدیگر، آگاهی میدهند، یکدیگر را از خطر یا از وجود دانه و توشه آگاه میکنند. انسان هم با توانش گفتار میتواند انسان ها را به سازندگی و زندگی دلخواه برانگیزد و رهنمون شود. رویۀ دیگر این توانایی در انسان اینست که: میتواند با «گفتار سحرآمیز» دیگر انسان ها را به راهی که میخواهد رهنمون شود و آنان را در راه سودمند سازی خویشتن، بفریبد. زکریای رازی، فرهیختۀ دانشمند ایرانی، به این توانش «منفی» در پیش پیامبران اشاره میکند و هشدارمیدهد که آنان، با رو در رو قراردادن مردم و جداسازی آنان براساس تصورات و اندیشه های خویش، از یکدیگر، انسانها را میفریبند و جنگ و خونریزی و کشتار را فراهم میسازند. این نگرش زکریای رازی، فرآورده های امروزی جوامع را در گونۀ «ایده ئولوژی» نیز شامل میشود و ما در این صد سال گذشته، این تجربۀ تاریخی (دوقطبی شدن سودجویانه) را به بهای گزافی بجان خریدیم. مولانا میسراید: در کف شير نر خونخواره ای غير تسليم و رضا، کو چاره ای خرد را نیست تاب نور آن روی برو از بهر او چشم دگر جوی خردورزی، هدف هرگونه يادگيری است. يادگيری، روندی بس دراز است که گاهی به یک عــُمر، نگرش، دقت، بهرمندی از دانش و پژوهشی انديشهورزانه وکسب تجربۀ همه سویه نيازدارد. فردوسی بزرگ به ما اندرزمیدهد که برای دستيابی به قلههای درخشان خرد، راهی بجز تلاش همه جانبه وخستگی ناپذير، درراه کسب دانش نداريم: به رامش بود، هرکه دارد خرد سپهرش، همی در خرد، پرورد هر آن پادشاهی که دارد خرد زِ گفتِ خردمند، رامش برد بزرگش نخوانند اهل خرد که نام بزرگان بزشتی برد. برای خردورز شدن تلاش شبانه روزی، و عشق پايان ناپذير به خردورزی وفرزانگی لازم است. هرکس میتواند به خرد و خردورزی برسد، اگر ازجان ودل مايه بگذارد. خردورزی دريک جامعۀ خردورز به شکوفائی میرسد. عبيد زاکانی نیز براین باور است که: کزين بهترخرد را پيشه ای نيست وزين به درجهان انديشه ای نيست شيخ شهاب الدين سهروردی با فرانامِ «شيخ اشراق» که خود درجوانی، در سدۀ ششم ماهشیدی، بدست خردستيزان مسلمان، بقتل رسیده است، رباعی زيبائی دارد که امروز پس از گذشت چندید سده، هنوز هم میتواند راهنمای راه خردجويان باشد: هان! تا سرِ رشتۀ خرد گم نکنی خود را، ز برای نيک وبد،کم نکنی فرخی با این سروده، به هماهنگی و ناهماهنگی خرد و احساس اشاره میکند و میگوید: خرد باشد که خوب و زشت داند چو مهر آید، خرد در دل نماند. ویس و رامین خرد را مِی ببندد، چشم را خواب گنه را عذر شوید، جامه را آب بیهقی نیز چنین میسراید: ز او دار امّید فرمان و پند مر اورا ست، کو از خرد بهرمند اسدی نخجوانی: خرد باید از مرد فرهنگ و هنگ نه پوشیدن جامه و بوی و رنگ خرد بیخ او بود و دانش تنه بدو اندرون راستی را بنه خرد شاه را بهترین افسر است هش و دانشش نیکتر لشکر است خرد عاجز است از تو زیرا که جهل از این سو، وز آن سو، ترا میکشد. ناصرخسرومیگوید: ای خردمند نگه کن که جهان بر گذر است چشم بیناست همانا، اگرت گوش کر است مرد دانسته بجان، علم و خرد را بخرد گرچه این خر رمه از علم و خرد بیخبر است خرد، کیمیای صلاحست و نعمت خرد، معدن خیر و عدلست و احسان به خرد، گوهر گردد که جهان چون دریاست بخرد، میوه شود خوش که جهان چون شجر است به خرد، خویشتن از آتش و اغلال بخر تو خرد ورز، و گر ، بیشترِ خلق خر است سنائی نیز میسراید: جان ودل و خرد برسانم بباغ خُلد آخر مثلثی، بمثمن درآورم نیوشنده یک تن که بخرد بود ز نابخردان بهتر از سد بود ای خرد را زندگی ّ جان ز تو بندگی ّ عقل و جان فرمان ز تو
خردورزی، بنیان فرهنگ ایرانی ست با جواد پارسای عقل و خرد در ادبیات فارسی، بویژه در آثار شاعرانی که با علم کلام و فلسفه و منطق آشنایی داشتهاند، جایگاه ویژهای داشت. ولی، هنگامی که بحث عشق و شیوه عاشقی پیش آمده، و رو در روییِ عقل و عشق مطرح شده، شاعر، به عقل درشکل نکوهیده آن نگریسته است. شاعرانی مانند حافظ و مولوی که اهل ملامت بودند با مراتبی از عقل مخالفت ورزیدند، زیرا برای ملامتیانی مانند این دو شاعر، عقل، نکوهیده، ناپسند و دست و پاگیر است و جلویِ حرکت و پرواز. عارف را میگیرد، او را در بنبست و محدودیت گرفتار میکند و پر پرواز و عروج را از او میستاند اندیشمندان باستانی نیز، در وادی عشق به دنبال عقل گشتند، ولی چون در پهنۀ گستردۀ عشق، عقل را راه نیست، بجای آن به «وهم» دست یافتند و با درک جذبه، سرور و احساس لذت و آرامش، از عقل بریدند. گوهر گرانبهای ادب فارسی خرد است که در همۀ دورانها مورد ستایش نویسندگان و شاعران قرار گرفته است |