eurowerbung.at

Radio Irani auf Deutsch

رادیو ایرانی تقدیم می کند: برنامه ماه ،آپریل 2023، خردورزی، بنیان فرهنگ ایرانی ست بخش دو

از سری برنامه های ویژه بازیابی فرهنگ زیبای ایرانی

پارسای

چهارشنبه 19.04.2023 از ساعت 20 تا 21

از سری برنامه های ویژه بازیابی فرهنگ زیبای ایرانی

خردورزی، بنیان فرهنگ ایرانی ست با استاد جواد پارسای

تهیه کنندگان و گویندگان: فرزانه عمادی و مهدی سلیمی
با ترانه های زیبایی از هنرمندان ایرانی
ابی، شادمهر عقیلی و علیرضا قربانی

خرد و خردگرایی:

ساده ترین تعریف خردگرایی (Rationalism) پذیرش اصالت خرد برای رسیدن به شناخت (معرفت) است. خردگرایی، در مقابل دینخویی بعنوان سرچشمۀ شناخت و دانش مطرح می‏شود. خردگرایی یک نظام فکری است، یعنی «چگونه اندیشیدن» را به انسان می‏آموزد. خردگرایی همچنین در قیاس با (تجربه گرایی (Empiricism مطرح می‏شود که مفهوم آن پذیرش تجربه بعنوان مهمترین سرچشمۀ دستیابی به دانش است، هرچندکه، تجربه گرایی و خردگرایی قابل جمع شدن با یکدیگر هستند، بدینگونه که یک شخص می‏تواند هم تجربه گرا و هم خردگرا. باشد

پذیرفتن خردگرایی برابر با نپذیرفتن حقایق بشکلِ مطلق شان است. یعنی، شخص خردگرا همواره در اندیشه اش، احتمال خطا را می‏دهد و خود را بطور صددرصد متعلق به یک مکتب فکری نمی‏داند، بلکه خردمندانه ترین و منطقی ترین مکاتب فکری، در زمان خودش را برمی‏گزیند و نسبت به دانسته هایش، اندیشۀ انتقادی (Critical Thinking) دارد، یعنی، با موشکافی با مسائل روبرو می‏شود و از توجیه تناقضات و خطاهای اندیشه اش دوری می‏جوید.

شخص خردگرا، درستی و راستی مفاهیم را تنها با استناد به نیرویِ خرد می‏سنجد و تنها مفاهیمی را می‏پذیرد که از صافیِ خرد با موفقیت گذشته باشند. شخص خردگرا، هیچ مفهوم بیخردی را بعنوان حقیقت نمی‏پذیرد. خردگرا حتا به خردگرایی نیز با دیدۀ خردگرایانه می‏نگرد خردگرایان همان روش علمی رسیدن به حقایق را که برپایۀ اصول دقیق خردمندی است و در آن تعصبی (پیورزی) وجود ندارد، به میدان اندیشۀ خود راه می‏دهند.

خردگرایی مفهوم جدیدی نیست، در این جهان و در درازای زمان تاریخی می‏توان خردگرایانی را یافت، یا دستکم افرادی را پیداکرد که خردگرایانه عمل کرده اند. در تاریخ اندیشۀ علمی، جیوردانو برونو، دانشمند ایتالیایی، گالیله، اینشتین و بسیاری از دانایان دانش بنیان، خردگرا بودند. در میان دانشمندان ایرانی نیز، می‏توان از خردپیروانی فرهیخته مانندِ: فردوسی، پورسینا، زکریای رازی و خیام نام برد. این دانشمندان می‏گفتند: «جز نورِ خرد، نیست رهنمای» و ازاینرو، همیشه مورد تهاجم دینداران بوده و هستند چون آنان، با ارجگزاری برای جایگاه «خرد»، گفتارهای سخیف دینی را از رونق می‏انداختند:

خرد از نگر فیلسوفان:

نیچه می‌گوید: «از لحظه‌ای که بشر توانست وقایع را با عقل و علم ثبت و ضبط کند؛ دیگر: نه عصا مار شد، نه دریا شکافته شد، نه ماه به دو نیم شد و نه کودکی بدون پدر متولد شد، نه مرده‌ای زنده شد، نه انسانی در دل ماهی رفت، نه شتری از دل کوه بیرون آمد، نه آتشی گلستان شد، نه انسانی با حیوانات سخن گفت، نه کسی سوار بر قالیچه‌ای پرواز کرد و نه پیامبری ظهور کرد». یک روز جسی ونتورا شهردار لاری فلینت با این نظریه موافق است که: «دین یک جریان ریاکار است و عصایی برای ناقص عقل ها و بی‏اراده‏ها می‏باشد که نیاز به اعضا و پیروان بیشتری دارند». چیز خوبی درباره دین نیست که بتوانم بگویم، مردم از آن بعنوان عصا استفاده می کنند». نظر تد ترنر هم این است که مسیحیت برای بازنده هاست. این افراد و کسانی که مانند آنها فکر می کنند مسیحیان را به چشم افرادی از نظر روحی ضعیف می بینند که به دنبال یک کمک روحانی برای غلبه بر سختی های زندگی هستند. آنها به این مطلب اشاره می کنند که خودشان بسیار قوی هستند و نیازی به کمک خدای فرضی در زندگی ندارند.

زیگموند فروید (1939-1856) عصب شناس اتریشی بود که روانکاوی را پایه گذاری کرد. او، بعنوان یک خداناباور عقیده داشت که مفهوم خدا یک توهم (پندار) است. در یکی از آثارش به نام «آینده یک پندار» نوشت: «ایمانداران یک چیز مبهم بنام خدا برای خودشان خلق کرده اند». فروید براین باور بود که: «اندیشۀ خدا از نیاز به یک پدر پشتیبان می آید»

دوگونکی بنیادین میان دینخویان و خردگرایان در اینست که دینخویان بدون چون و چرا و اندیشۀ انتقادی و موشکافانه مفاهیم دینی‏شان را می‏پذیرند. ولی خردگرایان به تجربۀ علمی می‏پردازند. شایسته است در بارۀ خردگرایی از برتراند راسل منطق دان تاریخ بعد از ارستو نام ببریم. برتراند راسل گفته است: «من حاضر نیستم برای عقایدم کشته شوم، زیرا ممکن است عقاید من اشتباه باشند«، این برخورد همراه با تردید با مسائل و خردمندانه عمل کردن، شیوۀ خردگرایان است. رویکرد دینمداران به باورهایشان، همواره در حال دگرگونیِ سودجویانه است. هرکسی، سکانِ دین خود را در دست خود دارد و آنرا بگونه ای که بسودش باشد، می‏چرخاند و عملکردش را در هر زمان تعبیر می‏کند، و با سودِ خودش هماهنگ می‏سازد.

خرد و عادت

ويليام جيمز (1842 تا 1910) روانشناس و فيلسوف آمريکائی می‏گويد عادت، نيرومندترين نمايندۀ محافظه‏کار جامعه است. عادت سد بزرگ و گاهی شکست‏ناپذيری، دربرابر خرد ورزی است. با گذشت زمان، شيوۀ انديشه، گفتار و رفتار انسان‏ها چنان تحت تاثير محيط تربيت و ساير عوامل زندگی‏شان شکل می‏گيرد که بیشتر وقت‏ها، فرار از دست آنها دیگر آسان نيست. بسياری از ما انسان‏ها، چنان از موضع خود درقلمرو انديشه، گفتار و رفتار اجتماعی راضی وخشنود هستيم که، آگاه و ناآگاه آنرا الگو می‏پنداريم. چه برسد بآنکه بخواهيم آن‏ها را بزير سؤال ببريم. اين مشکل، تا بدانجا پيش می‏رود که می‏توان گفت برخی از انسان‏ها، با قانونی مثل قانون جاذبه دريک مدار ويژۀ فکری و فرهنگی حرکت می‏کنند و خروج از مدار را پايان يافتن دنيا می‏انگارند. این هم، گونه ای از دینخویی است.

ولی، یک خردگرا مخالف تسلط عادت بر انسان است و برآن تاکيد می‏ورزد که بايد عادت کهنه را بدور ريخت و عادت‏های تازه‏ای را که با روح زمان و سود انسان هماهنگ هستند، بوجود آورد. ولی هرگز نباید اسير آنها شد. باید، هر عادتی را با توجه به تغيير شرايط، تغيير داد. انسان خردمند نه خود را اسير جزم می‏سازد ونه بنا به عادت،. ازآموختن، دمی بازمی‏ايستد. انسان خردمند، حقيقت‏ها را برای خود کشف می‏کند وبا هرکشف، از خود، انسان تازه‏ای می‏سازد. بدينسان او از ترس بری است و همواره درحال دگرگون شدن است. او، می‏آفريند و آفريده می‏شود و بهيچ آفريدگاری نياز ندارد. اگر هم در کوتاه مدت، به چيزی عادت می‏کند (مانند: عادت به ورزش جسمی و روانی يا عادت به وقت شناسی)، اين عادت با انتخاب آزاد وی همراه است.

خرد و احساس

درمورد خرد واحساس، درتاريخ اندیشۀ انسانی، نظرات گوناگون وجود دارد: ارستو و افلاتون برآن بودند که خرد، توانائی ويژۀ انسانی است که بدرستی داوری می‏کند، تا انسان، برای رسيدن به سرمنزل مقصود، راه را ازچاه تشخيص دهد. آنان براين نکته نيز تاکيد داشتند که احساس آنگاه نيکوست که تحت تاثير و تسلط خرد انسانی، آدمی را بسوی هدف والا رهنمون باشد. ازنگر ارستو، برخی از ویژگی‏های والای اخلاقی، مانند: اعتدال وشهامت، جنبۀ احساسی دارند، ليکن تحت فرمان خرد آدمی، بمورد اجرا گذاشته می‏شوند.

هر خردمندی، از گفتار و اندیشۀ خردمند دیگر به وجد (وَشتَن) و رقص می‏آید در این رکس و وشتن است که وجود و هستیِ (وجدانِ) خود را درمی‏یابد. رامش، امروزه معنای «آرامش» آسایش، فراغت، را پیداکرده است. درحالیکه در اصل، معنایِ پیوند، معرفت و شادی یا بینش و رقص (رکس) را دارد. رام (زهره) که خدای هنرها و جستجوگر بینش است، خدای شعر و آواز و پایکوبی و موسیقی نیز است. رام و زهره، رقصان از خرّم، زاده و پیدا می‏شود. به سخن دیگر، بینش در شادی و رقص و پایکوبی بوجود می‏آید. این اندیشه، در چندین نقش بر روی ظرف های زرین و سیمین از دوران ساسانیان بیادگار مانده اند که کاملاً برضدِ الهیات زردشتی هستند. نام دیگر «رام» هیر است که بگونۀ «ایر« در بخش نخست واژۀ «ایران» آمده است. «هیر یا ایر» هنوز در زبان کردی، معنای «سه» دارد که از آن، «سه تا یکتایی خدا یا دیالکتیک فلسفۀ یونان» برداشته ‏شده است.

خرد در ادبیات ایران بعنوان عنصر فردی و اجتماعی ستوده شده است:

خرد چشم جان است، چون بنگری

تو بی چشم، شادان جهان نسپری

کسی، کو خرد را ندارد ز پیش

دلش گردد از کردۀ خویش، ریش

نخستِ آفرینش، خرد را شناس

نگهبان جان است و آن را سپاس

همیشه، خرد را تو دستور دار

بدو، جانت از ناسزا دور دار

کسی، کش خرد باشد آموزگار

نگه دارد از گردش روزگار

نگهدار جان باش و آنِ خرد

که جان را به دانش، خرد پرورد

تو چیزی مدان، کز خرد برتر است

خرد بر همۀ نیکویی‏ها، سر است

هرآنکس که دارد روانش خرد

بچشم خرد، کارها بنگرد

زِ بیشیِ خرد، جان بود سودمند

زِ کمیش، تیمار و درد و گزند

فردوسی، خرد را می‏ستاید. او خردورز و خردباور است. فردوسی می‏گوید: اگر روان و خرد ما تیره گردد. اگر ما بجای خرد، به خرافات روی‏ بیاوریم. اگر دشمن بتواند با خُدعه و نیرنگ، پندار پوچ در ذهن و روان ما بکارد، بما چیره می‏شود. فردوسی، از سوی دیگر، ما را به روشنگرایی و داشتن مغز روشن رهنمون می‏شود. فردوسی، فراهم آوردن دانش و دانایی را مانند پوشیدن جوشنی می‏داند که ما را در برابر ستیز با دشمن، حفظ می‏کند. تاریخ بما آموخته است که دشمن ایرانیان، برای نابودی ایرانیان، همیشه پایگاه‏های دانش ایرانی را ویران کرده است. در تاریخ کشورمان، چندین بار به فتنۀ «کتابسوزان» از سوی دشمنان ایران برمی‏خوریم. آموزشگاه‏ها، دانشگاه‏ها، کتاب‏ها و کتابخانه‏ها، نخستین پایگاه‏هایی هستند که دشمنان ایران آن‏ها را، به تخریب و ویرانی کشیده‏اند. در یک گلواژۀ ریبای فارسی، می‏گوید:: از کسیکه، کتاب‏های بیشمارمی‏خواند، ترسی بدل راه نده! از کسی، بترس که تنها یک «کتاب» را می‏خواند.

از آن روز، دشمن بما چیره گشت

که ما را روان و خرد تیره گشت

هر آن مغز، کو را خرد روشن است

ز دانش، به گِردِ تنش جوشن است

یکی از آفت‏های اجتماعی، آلودگی پندار نیک ایرانی، به گفتار پوچ بیگانگان است. بیگانگان می‏کوشند، با خدعه و نیرنگ، خود را نیکو جلوه دهند. آنان با شلیک گفتارهای فریبنده، ولی پوچ‏بنیان، نخست، ذهن و خرد ما را به تردید می‏اندازند. زمانیکه جای خود را در پایگاه‏های تصمیم گیری سفت کردند، خواست و کردار پنهانی خود را آشکارمی‏کنند و اندیشه و کردار واقعی خود را بروزمی‏دهتد.

حافظ نیکوسخن، دربارۀ اینگونه رفتار دشمنان، می‏گوید:

واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‏کنند

چون به خلوت می‏روند، آن کار دیگر می‏کنند

فردوسی هم، بما هشدار می‏دهد و می‏گوید:

گر بر خرد، چیره گردد هوا (هوی)

نیابد ز چنگ هوا (هوی)، کس رها

دشمنان ایران، بانوان ایرانی را که تا جایگاه پادشاهی بفراز رفته بودند، تحقیر کردند و حوریانی افسانه‏ای را در دنیای ناپیدای پس از مرگ، به مردان هوسباز وعده دادند، که موجوداتی در توهم و شبح بودند. همین گروه بیابانیِ بهشت‏پندار، پس از دستیابی به سرزمین ایران، بانوان ایرانی را در بازارهای مکه و یثرب، به خرید و فروش گذاشتند. هوا و هوسی که فردوسی خردورز، ما را از وجود آن آگاه کرده، هنوز هم زندگی ما ایرانیان را به تباهی می‏کشاند. هنوز هم پندار بی‏پایه، بر خرد ما چیره شده است و زندگی خردمندانه را از ما دور نگاه داشته است.

زکریا رازی (زادۀ 865-درگذشته بسال 925 ترسایی)، یکی از بزرگترین دانشمندان آزاداندیش و خردورز ایرانی بود. وی، پزشک ایرانی و یکی از بزرگترین پزشکان همۀ زمان‏ها بوده است. رازی در حدود 200 کتاب، در زمینه‏های گوناگون علمی نوشت. باارزش‏ترین اثر پزشکی او، «دایره المعارف جامع الکبیر معروف به المعادی» است او به هیچ عنوان تقلید را نمی‏پذیرفت و برهمین اساس نظریات برخی از فلاسفۀ بزرگ را هم نقد و رد می‏‎کرد. رازی «الکل» را کشف کرد و آن را به جهانیان شناساند.

فردوسی، می‏گوید:

نیاید ز مرد خرد کار بد

ندید او زما، هیچ کردار بد

مرد خردمند، به حریم اندیشه و زندگی دیگران تجاوزنمی‏کند. او، با دیگزاندیشی و دیگراندیشان با بردباری و رواداری رفتارمی‏کند. او، دیگراندیشان را به مرگ محکوم نمی‏کند و کتاب و کتابخانه را به آتش نمی‏کشد. اینگونه رفتار و برخورد خشن و ناپذیرفتنی، فقط در فرهنگ «پست‏اندیشان» دینی و مکتبی ریشه دارد و اینگونه رفتارها، از کوته‏اندیشان جزمی، سرمی‏زند. همین گروه از مردم بودند که زکریای رازی را برنتافتند. پیروان آخوندهای متحجر، کتابخانۀ او را تاراج کردند. با کتاب‏هایی که هریک، دریچه‏ای گشوده بدنیای دانش پزشکی بود، آنقدر برسرش کوبیدند که چشمانش «نابینا» شد. گویند، یکی از دوستانش، پیشنهادکرد که طبیبی آشنا را بربالینش آورد، تا چشمان رازی را درمان کند. رازی حاضر به درمان نشد. او، گفت: «بدیدن ‏چنین مردمی نیاز ندارم. در پسِ چشم نابینایی، آنچه را که می‏خواهم می‏بینم».

خرد را فکندیم اینسان ز کار

چه کردیم؟ اینگونه گشتیم خوار

به یزدان، اگر ما خرد داشتیم

کجا این سرانجام بد داشتیم

انسان‌های خردمند، درون‌اندیش هستند. آن‌ها محدودیت‌های دانش خود را می‌شناسند، می‌توانند از دیدگاه‏های گوناگون به پدیده‏ها، نگاه کنند. آن‏ها، می‌دانند که دنیا درحال دگرگونی است. (هیچ برهه‏ای، چه خوب و چه بد، ثابت نمی‌ماند.) آنچه را که انبوه پندارگرایان، «ثابت و تغییرناپذیر» می‏دانند، توهمی است که ثابت نگهداشته شده است. علم می‏گوید: «همه چیز در جهان، درحال تغییر و دگرگونی است». می‏گویند: «انسان در چشمه یکبار آبتنی می‏کند». این گفتار ظریف، با اشاره به گذر آب چشمه از گذر زمان حکایت می‏کند.

نباید «خِرَد» را با «هوش» اشتباه بگیریم. هرچند هوش به خردمند بودن کمک می‌کند، ولی ممکن است انسان باهوشی را ببینیم که خردمند نیست. انسان‌های خردمند، در برابر ناشدنی‏ها، شکیبا هستند و در چنین برهه‏‌هایی خوشبینی خود را مهار می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که حتا برای پدیده‏های پیچیده هم راه‌ برونرفتی وجود دارد. انسان‏های خردمند می‌توانند، دربارۀ آنچه درست و آنچه نادرست است، داوری درستی داشته باشند. آنان، هرکاری را با معیار خرد می‏سنجند، و به دعا و دغل دست نمی‏زنند.

انسان‌های خردمند در زندگی‏شان، تصمیم‌های بهتری می‌گیرند. آنگونه که «ایگور گروسمن» (Igor Grossman) از دانشگاه واترلو در کانادا می‌گوید،: «توانایی استدلال خردمندانه می‌تواند برای زندگی ما، سود زیادی دربرداشته باشد. مانند: خوشنودی بیشتر در زندگی، احساسات منفی کمتر، روابط بهتر و کاهش اندیشه‌هایی که ما را افسرده می‌کنند».

اگور گروسمن و همکارانش از نمونه‏هایی نام می‏برند. بدین ترتیب که، خردمندترین انسان‌ها،‌ حتا شاید بیشتر عمرکنند. افراد خردمند بویژه بهنگام سالمندی، در سطح بالاتری از آسایش و تندرستی هستند. در پژوهشی دیگر، دانشمندان دریافته‌اند که با افزایش سن، توانایی استدلال خردمندانه نیز بیشتر می‌شود. این بدین معناست که، ما می‌توانیم در زمینۀ خردمندی، گام‏هایی به پیش برداریم و به پیشرفت‏هایی دست یابیم.

بزرگمهر خردباور دوران انوشیروان ساسانی است:

بدان گاه ‏تو بود بوذرجمهر

سراینده و زیرک و خوب چهر

چنان بُد کزان نامور موبدان

ستاره شناسان و هم بخردان

به راز ستاره چو او، کس نبود

ز رازِ پزشکی، ز کس پس نبود

خِرَد، داشتن دانش، شعور، فهم، تجربه و بصیرت، اکتسابی و نیز فهم ذاتی، بهمراه توانایی و بکاربستن آنهاست. در بسیاری از فرهنگ‌ها بر اهمیت خرد تکیه شده‌است و خردمندی، از فضایل بشمار رفته‌است همچنین لازم به یادآوری است که شماری از ادیبان و نویسندگان به تفاوت میان خرد و هوش تأکید داشتند. آنان، بر این باور بودند که خرد، اکتسابی، ولی هوش مادرزادی است و نمی‌توان آن‌ها را یکی دانست؛ گروهی نیز میان خرد و عقل، فرق می‏گذارند، و عقل را آسیب‏پذیرتر از خرد می‏دانند. بنابراین می‌توان نزدیکترین واژه به خرد را دانایی دانست.

خرد چيست؟

خرد، اوج جستجوی انسان برای دستيابی به دانش انسانی است. شخص خردمند، با بررسی و سنجش برایندها و دستاوردهای دانش بشر، به شناخت دیداری (عینی) پدیده‏ها دست می‏يابد و شناخت خود را با عمل پيوند می‏دهد. پلوتونيوس فيلسوف نوافلاتونی سدۀ سوم ترسایی و بنيانگذار مکتب اسکندريه، برآن بود که خرد، آرامش کامل به ارمغان می‏آورد. زيرا، انسان را به شناختی رهنمون می‏شود که ذهن انسان، همواره درپی آن بوده است. خردورزي، سرچشمۀ احساسِ زبيائی‏شناسانه است. دکتر ساموئل جانسن، شاعر وفرهنگ‏نگار انگليسی سدۀ هيجدهم ترسایی، يادآورمی‏شود که انسانی که ازنگر فلسفی خردمند است، بی‏نياز است، زيرا به کمال دست يافته است.

فردوسی درستايش از خرد شعری جاودانه دارد:

خرد، افسرشهرياران بود

خرد، زيور نامداران بود

خرد، زندۀ جاودانی شناس

خرد، مايۀ زندگانی شناس

ازاو شادمانی، ازاو مردمي ست

ازويت فزونی و زويت کمی است

آنانکه فرهیختگان ایرانی را تحقیرمی‏کنند، جنایتکاران نکوهیده‏تبار را ستایش می‏کنند. آنانکه به خردپنداری و ایراندوستیِ فردوسی ایراد می‏گیرند، خزعبلات بی‏پایه را تبلیغ می‏کنند.

از نگرِ فرهنگ ایرانی، زاینده با زاده، یعنی «آفریننده با آفریده» برابری و اینهمانی دارد. جمشید پادشاه استوره ای ایران و منصور حلاج، فرهیختۀ فرخندۀ ایرانی، بزیبایی به این همانندی و اینهمانی اشاره می‏کنند: جمشید در برهه ایکه از آفرینش زیبایی های زندگی برای مردمش فارغ شده بود، می‏گوید: «من آفریدگار اینهمه زیبایی و زندگی» برای شما هستم». منصور حلاج، فرهیختۀ فرخندۀ ایرانی نیز در فضای عرفانی بصره که خود و رابعه در آفرینش آن نقش مهمی داشتند، بانگ «اناالحق» سرمی‏دهد. دینفروشان در هر دو مورد (برهۀ زمانی متفاوت) بگونۀ یکسان، با این «راستی نمایی» به ستیز برمی‏خیزند، چون دکان دینفروشی خود از راهِ تحمیق «عوام» را در خطر می‏بینند. درحالیکه این نگرش علمی و فلسفی، نمایندۀ امتداد و گسترش خدا در گیتی است. (اندیشه های منوچهر جمالی، فلسفه اندیش ایرانی).

در قرآن نیز اشاره براین است که خدا خلیفه ای بر روی زمین می‏آفریند. این آفریده، همگوهر آفریننده است. این برعکس فلسفۀ ادیان نوری و تفاوت کلی میان خالق و مخلوق است. در فلسفۀ ایرانی، خدا، تخمی است که در گسترش، گیتی می‏شود. ولی، همۀ مردم را نمی‏توان با خاستگاه دانش آشناکرد. مولانا می‏گوید:

هرکه را اسرار حق آموختند

مُهر کردند و دهانش دوختند

ما ز قرآن مغز را برداشتیم

پوست آن را بر خران بگذاشتیم.

گفتار، (قوۀ ناطقه)، زیباترین و قدرتمندترین توانش انسان است. دانش طبیعت شناسی، نیز به این توانش در بین جانداران دیگر پی برده است. همۀ جانداران، هریک بزبان خود، توانش گفتار دارند. برای هرموردی، بگونۀ ویژه ای با یکدیگر گفتارمی‏کنند و به یکدیگر، آگاهی می‏دهند، یکدیگر را از خطر یا از وجود دانه و توشه آگاه می‏کنند. انسان هم با توانش گفتار می‏تواند انسان ها را به سازندگی و زندگی دلخواه برانگیزد و رهنمون شود. رویۀ دیگر این توانایی در انسان اینست که: می‏تواند با «گفتار سحرآمیز» دیگر انسان ها را به راهی که می‏خواهد رهنمون شود و آنان را در راه سودمند سازی خویشتن، بفریبد. زکریای رازی، فرهیختۀ دانشمند ایرانی، به این توانش «منفی» در پیش پیامبران اشاره می‏کند و هشدارمی‏دهد که آنان، با رو در رو قراردادن مردم و جداسازی آنان براساس تصورات و اندیشه های خویش، از یکدیگر، انسان‏ها را می‏فریبند و جنگ و خونریزی و کشتار را فراهم می‏سازند. این نگرش زکریای رازی، فرآورده های امروزی جوامع را در گونۀ «ایده ئولوژی» نیز شامل می‏شود و ما در این صد سال گذشته، این تجربۀ تاریخی (دوقطبی شدن سودجویانه) را به بهای گزافی بجان خریدیم.

مولانا می‏سراید:

در کف شير نر خونخواره ای

غير تسليم و رضا، کو چاره ای

خرد را نیست تاب نور آن روی

برو از بهر او چشم دگر جوی

خردورزی، هدف هرگونه يادگيری است. يادگيری، روندی بس دراز است که گاهی به یک عــُمر، نگرش، دقت، بهرمندی از دانش و پژوهشی انديشه‏ورزانه وکسب تجربۀ همه سویه نيازدارد. فردوسی بزرگ به ما اندرزمی‏دهد که برای دستيابی به قله‏های درخشان خرد، راهی بجز تلاش همه جانبه وخستگی ناپذير، درراه کسب دانش نداريم:

به رامش بود، هرکه دارد خرد

سپهرش، همی در خرد، پرورد

هر آن پادشاهی که دارد خرد

زِ گفتِ خردمند، رامش برد

بزرگش نخوانند اهل خرد

که نام بزرگان بزشتی برد.

برای خردورز شدن تلاش شبانه روزی، و عشق پايان ناپذير به خردورزی وفرزانگی لازم است. هرکس می‏تواند به خرد و خردورزی برسد، اگر ازجان ودل مايه بگذارد. خردورزی دريک جامعۀ خردورز به شکوفائی می‏رسد.

عبيد زاکانی نیز براین باور است که:

کزين بهترخرد را پيشه ای نيست

وزين به درجهان انديشه ای نيست

شيخ شهاب الدين سهروردی با فرانامِ «شيخ اشراق» که خود درجوانی، در سدۀ ششم ماهشیدی، بدست خردستيزان مسلمان، بقتل رسیده است، رباعی زيبائی دارد که امروز پس از گذشت چندید سده، هنوز هم می‏تواند راهنمای راه خردجويان باشد:

هان! تا سرِ رشتۀ خرد گم نکنی

خود را، ز برای نيک وبد،کم نکنی

فرخی با این سروده، به هماهنگی و ناهماهنگی خرد و احساس اشاره می‏کند و می‏گوید:

خرد باشد که خوب و زشت داند

چو مهر آید، خرد در دل نماند.

ویس و رامین

خرد را مِی ببندد، چشم را خواب

گنه را عذر شوید، جامه را آب

بیهقی نیز چنین می‏سراید:

ز او دار امّید فرمان و پند

مر اورا ست، کو از خرد بهرمند

اسدی نخجوانی:

خرد باید از مرد فرهنگ و هنگ

نه پوشیدن جامه و بوی و رنگ

خرد بیخ او بود و دانش تنه

بدو اندرون راستی را بنه

خرد شاه را بهترین افسر است

هش و دانشش نیکتر لشکر است

خرد عاجز است از تو زیرا که جهل

از این سو، وز آن سو، ترا می‏کشد.

ناصرخسرومی‏گوید:

ای خردمند نگه کن که جهان بر گذر است

چشم بیناست همانا، اگرت گوش کر است

مرد دانسته بجان، علم و خرد را بخرد

گرچه این خر رمه از علم و خرد بیخبر است

خرد، کیمیای صلاحست و نعمت

خرد، معدن خیر و عدلست و احسان

به خرد، گوهر گردد که جهان چون دریاست

بخرد، میوه شود خوش که جهان چون شجر است

به خرد، خویشتن از آتش و اغلال بخر

تو خرد ورز، و گر ، بیشترِ خلق خر است

سنائی نیز می‏سراید:

جان ودل و خرد برسانم بباغ خُلد

آخر مثلثی، بمثمن درآورم

نیوشنده یک تن که بخرد بود

ز نابخردان بهتر از سد بود

ای خرد را زندگی جان ز تو

بندگی عقل و جان فرمان ز تو

ای خرد را زندگی ّ جان ز تو بندگی ّ عقل و جان فرمان ز تو

خردورزی، بنیان فرهنگ ایرانی ست با جواد پارسای

عقل و خرد در ادبیات فارسی، بویژه در آثار شاعرانی که با علم کلام و فلسفه و منطق آشنایی داشته‏اند، جایگاه ویژه‏ای داشت. ولی، هنگامی که بحث عشق و شیوه عاشقی پیش آمده، و رو در روییِ عقل و عشق مطرح شده، شاعر، به عقل درشکل نکوهیده آن نگریسته است. شاعرانی مانند حافظ و مولوی که اهل ملامت بودند با مراتبی از عقل مخالفت ورزیدند، زیرا برای ملامتیانی مانند این دو شاعر، عقل، نکوهیده، ناپسند و دست و پاگیر است و جلویِ حرکت و پرواز. عارف را می‏گیرد، او را در بن‏بست و محدودیت گرفتار می‏کند و پر پرواز و عروج را از او می‏ستاند

اندیشمندان باستانی نیز، در وادی عشق به دنبال عقل گشتند، ولی چون در پهنۀ گستردۀ عشق، عقل را راه نیست، بجای آن به «وهم» دست یافتند و با درک جذبه، سرور و احساس لذت و آرامش، از عقل بریدند.

گوهر گرانبهای ادب فارسی خرد است که در همۀ دوران‏ها مورد ستایش نویسندگان و شاعران قرار گرفته است

irani.at

 

eurowerbung.at