رادیو ایرانی تقدیم می کند: برنامه ماه نوامبر 2020 با موضوع مشرب رندیِ حافظ و یاران خراباتی، بخش اول
از سری برنامه های ویژه بازیابی فرهنگ زیبای ایرانی با استاد جواد پارسای دوشنبه 02.11.2020 از ساعت 18 تا 19 تهیه کنندگان و گویندگان: فرزانه عمادی و مهدی سلیمی ما در اینجا خاک پای باده و معشوق ------------------------------------------------ بخش نحست مشرب رندیِ حافظ و یاران خراباتی رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس تا زمان حافظ، واژۀ رند، معنای منفی و ناپذیرفتنی داشت. آنانکه از گسترۀ اندیشۀ رندی هراسناک بودند، این تعبیر منفی را برای واژۀ «رند» جاانداخته بودند. حافظ با تکیه بر روی معنای درست آن، و با پشتیبانیِ فرهنگ پیشرفتۀ روشنفکری ایرانی، این گسترۀ کاربردی را دگرگونه کرد و «رند» را، دارندۀ مجموعۀ روحیات، خصال ملی و قومی ایرانیان معرفی کرد. در دیوان حافظ، مقام رند، شأن و شکوه درخوری دارد. واژۀ «رند» پنجاه و دو بار در دیوان حافظ بکاررفته است. «رند»، از نگر حافظ، انسان کامل و ابرمردِ برتر است. رند را باید از فحوای کلام حافظ و از لابلای اشعار او، دریافت. بزرگترین هدف رند حافظ، آزاداندیشی است. او، به رستگاری میاندیشد، ولی غیردینی است. اهل تعلق خاطر، عشق و عنایت و دانش و فضل است، ولی با زهد ریایی میستیزد. اهل افراط و تفریط نیست. شاید بتوان او را، از نگر حافظ، سالک راستین نامید. «رند» اگر پایش در سراشیب تردید میلغزد، گاه نیز، به دامن شهود میآویزد. حافظ، «شک و تردید» را گشایندۀ دیدۀ درون میداند. دکتر بهاءالدین خرمشاهی، یکی از حافظ پژوهان همروزگار میگوید: رندی، مجموعۀ روحیات و خصال ملی و قومی ایرانیان است. نگرش وی دربارۀ «رند» ستایشگرانه است. او، میگوید: حافظ، فرهنگ روشنفکرانۀ پیشرفته ای دارد. واژۀ «رند» واژۀ پر بار شگرفی است. حافظ، با رند هم پیمان و هم پیاله شد. او، رند را از قعر چاه برآورد و به اوج ماه رساند. در میان میراث داران حکیمان خسروانی و اشراق ایرانی، حافظ نیز باید در جای شایستۀ خود قرارداده شود. با وجودی که این «شیخ» را، «خانگاه» و زاویهای نبود، باید او را از حکمای خسروانی یا خسروانیون دانست. حافظ، حقایق را پس از ادراک از راه کشف و شهود، به زبان راز و در پوشش «نور و ظلمت»، بیان کردهاست. میگویند: حافظ، جامی از «فلسفۀ اشراق ایرانی» برگرفته و ازاینرو، «رند» را سخنگویِ خود کرده است. رند حافظ، مرید پیر مغان است. به امر پیر مغان، سجاده را به شراب میآلاید. عافیت خواه و هم عافیتسوز است و میداند که باید سبکبار و بدون تعلقات دست و پاگیر، از گذرگاه عافیت بگذرد. غلام همت آن رند عافیت سوزم رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار؟ رند از ره نیاز به دارالسلام رفت عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش شراب و عیش نهان چیست؟ - کار بیبنیاد سالها، پیروی مذهب رندان کردم من به سرمنزلِ عنقا نه بخود بردم راه خرابات، در اصل «خورآباد» است. خور یعنی خورشید. واژۀ دیگر از خور، خراسان است. مقام اصلی ما، گوشۀ خرابات است حافظ، شاعر اجتماعی است. او، افتهایِ اجتماعی، یعنی دردها و فساد و آسیبها را میشناسد و مانند یک جراح حاذق، آنها رابا نیشتر انتقاد میشکافد و سپس با مهربانی بر زخمها، مرهم مینهد. آسایش دو گیتی از نگر او، در مروت با دوستان و مدارا با دشمنان است. از اینجاست که به بزرگترین کشف زندگی و هنر خود نایل میشود. ستیز با ریا و سالوسی را در هر شکل و پوششی که باشد، چه در لباس اهل شریعت و چه در خرقۀ اهل طریقت، در همه عمر، برخود فرض میشمارد و کارنامۀ این ستیز در سراسر دیوان حافظ بازتاب دارد: گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود مباش درپیِ آزار و هرچه خواهی کن زاهد ظاهرپرست، از حال ما آگاه نیست عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت واعظان کین جلوه در محراب و منبر میکنند نقد صوفی، نه همه صافی بیغش باشد خدا را، کم نشین با خرقه پوشان سپس میسراید: می خور و رندی کن و خوش باش، ولی رموز مستی و رندی زمن بشنو، نه از واعظ دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم حاشا که من به موسمِ گل ترک مِی کنم زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار زاهدِ پشیمان را ذوق باده خواهد کشت پیشِ زاهد از رندی، دم مزن که نتوان گفت نمیراد دستی که انگور چید همت عالی طلب، جان مرصع، گو مباش درِ میخانه ببستند، خدایا مپسند ترسم که روز حشر، عنان بر عنان رود مِی، باده، نبید و شراب از نگر فرهیختگان ایرانی دانایانِ ایرانی: پورسینا، زکریای رازی، عمرخیام نیشاپوری، وحشی بافقی، حافظ و مولانا گفته اند که «هیچ چیز در تنِ مردم نافعتر از شراب نیست.» بیشک یکی از ماناترین فصلهای نورزنامۀ خیام، نیز فصلِ «اندر معرفتِ شراب» است که در بطنِ آن، شاهد هنرمندیِ خیّام در روایتگری هستیم. نویسنده پس از داوریهایی در بابِ چیستی و تأثیرهای شراب، در چند صفحه به سود و زیان شراب و راه دفعِ زیانهای آن پرداخته است. نکتۀ جالب در بررسی این زیانها آینست که وی با نگاهی سراسر غیردینی به روایتگری میپردازد و واژهای در نکوهشِ شراب از دیدگاه مذهب در نوشتارِ او دیده نمیشود. پس از این قطعه، به حکایتی بغایت نادر و زیبا، «اندر معنیِ پدیدآمدنِ شراب» برمیخوریم. در این حکایت، پسرِ پادشاهِ، هُمایی را از گزندِ مار نجات میدهد. سالِ بعد، همای، به همان مکان بازمیگردد و دو سه دانه بر زمین مینهد و دور میشود. پادشاه این را هدیۀ نیکیِ در حقِ همای برمیگیرد. دانهها را میکارد و از آن درختِ انگور به بارمینشیند. دانههای ریخته از خوشهها را آب گرفته، در خمی میریزند. دانهها، به شراب تبدیل میشود. همگان در صافی و درخششِ آن غرقند. خردمندان ایران، مِی را نماد شادی و خوشی و زندگی و زندهدلی میدانند. ولی، مِیخوردن (شادمان و خوشبودن) باید بر پایۀ خرد باشد و بفرمان خرد. اندازه و چند و چون آن باید خردمندانه باشد. فردوسی میفرماید: به اندازه بِه، هرکه او مِی، خورد عروسیست می، شادی آیین او چو جام نبیدش دمادم شود حافظ هم میسراید: صوفی ار باده باندازه خورد، نوشش باد مترادف شراب، در واژهنامهها،: باده، خَمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مُسکِر، مُل، می، نبید، نبیذ، آبِ رز است. از رز بود طعام . هم از رز بود شراب آنانکه به سرمستی ما، طعنه زنانند من هماندم که وضو ساختم از چشمۀ عشق مولانا در کتاب شمس تبریزی میگوید: آن را که شراب وصل جانان دادند شراب، عروس شعر فارسی است. در هیچیک از برهههای زمانی، شراب از شعر جدا نشده است. بزم و رزم، دو پدیدۀ فرهنگی و اجتماعی ایران است. هفت پیکر نظامی، برپایۀ بزم سروده شده است و بخش بزرگتری ازشاهنامۀ فردوسی، برپایۀ رزم سروده شده است. ز دل برکند می تب و دود و تاب چو عود است و چون بید- تن را گهر گهر، چهره شد، آیینه شد نبید دل تیره را، روشنایی، می است به دل میکند بددلان را دلیر به رادی کشد مرد بدمرد را به خاموش، چیره زبانی دهد خورش را گوارش، می افزون کند و خیام، در راستای اندیشۀ فردوسی، میسراید: میخوردن و شاد بودن آیین منست گفتم به عروس دهر کابین تو چیست و باز، به حافظ شیرازی میرسیم: رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است رهِ پنهانیِ میخانه نداند همه کس بُوَد آیا که درِ میکدهها بگشایند زان میِ عشق، کزو پخته شود هرخامی سعدی را در باغ عاشقانهها، پیمیگیریم: حال دل، با تو گفتنم هوس است شب قدری چنین عزیز و شریف وَه، که دُردانهای چنین نازک ای صبا، امشبم مدد فرما همچو حافظ، برغم مدعیان بخش بزرگی از دیوان حافظ، دررابطه با خمریات است: بسیاری از مضامین دلنشین او، به شرح و وصف می، میخوارگی، آیین و رسوم شراب میپردازد و از ساقی، جام، میخانه، میکده، پیرمیکده، پیرمیفروش میگوید. باید گفت که حافظ، می انگوری و معشوق جسمانی را با اشتها، حضور دل و با احساس میستاید: بادۀ گلرنگ، تلخ، تیز، خوشگوار و سبک می و انکار شراب، این چه حکایت باشد شراب بیغش و ساقیِ خوش، دو دامِ رهند هنر دیگر حافظ، عاشق پیشگی است. عاشقانه سرایی، طبیعت ثانوی اوست و اغراق، ابزارکارش است: عشق و شباب و رندی، مجموعۀ مراد است |