رادیو ایرانی تقدیم می کند: برنامه ماه یونی 2020 موضوع این برنامه کلکشتی در اندیشه و سروده های حکیم عمر خیام
از سری برنامه های ویژه بازیابی فرهنگ زیبای ایرانی با استاد جواد پارسای دوشنبه 01.06.2020 از ساعت 18 تا 19 تهیه کنندگان و گویندگان: فرزانه عمادی و مهدی سلیمی ------------------------------------------------ کلکشتی در اندیشه و سروده های حکیم عمر خیام آغاز گفتار: * پرسش: آقای پارسای! در گفتگوی امروزمان، چنانکه اعلام کرده اید، به یکی دیگر از مفاخر فرهنگ و دانش ایرانی، حکیم عمر خیام نیشاپوری میپردازیم. اجازه بفرمایید، از همان آغاز با روشنگری دربارۀ این حکیم و چکامه سرای فرهیخته پیش برویم. شما در برنامه های پیشین، برخی از فرهیختگان ایرانی را با «فرانام» (لقب) خواجه، استاد سخن، عارف و حکیم نام بردید. اگر موافق باشید، در برنامۀ امروز، فرانام «حکیم» را اندکی بیشتر بشکافیم. * پاسخ: آری، فلاسفه، چه ایرانی و چه یونانی، تعریفی برای فلسفه دارند که میتوان در چهارچوب آن، فلسفه را فهمید؟ میتوان بزبان ساده پرسید، فلسفه چیست و فیلسوف کیست؟ آیا میتوان حکیم عمر خیام را فیلسوف نامید؟ از این میان، من، خیلی کوتاه به نظر چند فیلسوف و حکیم اشاره میکنم:
در رابطه با فیلسوف هم، گفته میشود که: فیلسوف، کسی است که به ارزش عقل باور دارد و در علم و عمل خود وابسته به احکام عقل است. در این زمینه وی برخلاف کسی است که در علم و عمل خود، معتقد به وحی و الهام یا متکی به خرافات است. فیلسوف کسی است که درباره علل بنیادین امور و حوادث تحقیق میکند. بگفتۀ دیگر، او اندیشمندی است که در مورد حوادث به تفسیر عقلی پرداخته و به جستجوی علل آنها میپردازد. او، در پی یافتن معنای جهان و چیستی آن است. به اشیاء از جنبههایی که علوم دیگر به آنها میپردازند، کاری ندارد. بلکه با هستی اشیاء و بودن آنها سر و کار دارد و میخواهد قوانین بودن را بیابد. فیلسوف به روشن کردن عقاید ما و نظریههایی که درباره جهان و انسان و ارزشهای انسانی داریم، اصرار میورزد. او میکوشد که این عقاید را مورد بررسی دقیق قراردهد و اندیشههایی را، که دارای ارتباط منطقی بایکدیگر باشند، مرتب و منظم کند. فیلسوف، همیشه دنبال درک حقایق است و غیر از حقیقت، به چیز دیگری وابسته نیست. با توجه به این تعاریف، ما هم عمر خیام نیشاپوری را با فرانام «حکیم» میشناسیم. چون در ایران، برای فلسفه، واژۀ برابری «حکمت» را برگزیده اند. در این باره، میتوان گفتاری جداگانه داشت. حکیم عمر خیام نیشاپوری، با دانش ریاضی و نجوم (ستاره شناسی)، آوازۀ جهانی دارد. از سوی دیگر، از خیام، سرودههایی در قالب شعری چهارپاره (رباعی) نیز بدست ما رسیده است، که همین سرودههایش هم، او را به شهرتی دنیاگیر رسانیده است. شاید کمتر کتابی در دنیا، مانند سرودههای خیام، تحسین، تحریف و حتا محکوم شده است. خیام در زمانه ای میزیست که در ایران ترکان سلجوقی، به دین خلیفۀ عرب گرویده بودند و متعصب تر از مسلمانان عرب، بهمراهی مفتیان و شریعتمداران، با عقاید غیر دینی منکوب میکردند. ما میدانیم که این فضای خفقان در زمان حافظ نیز ادامه داشت. کهنترین کتابی که در آن، نامی از خیام برده شده، «چهار مقالۀ» نظامی عروضی است. او خود را شاگرد و یکی از دوستان ارادتمند خیام معرفی کرده، است. ولی، از خیام در ردیف ستاره شناسان نام میبرد و به رباعیات خیام اشارهای نمیکند. گمان بر این است که خیام، سروده هایش را بدست هرکسی نمیداد. کتاب دیگری که مؤلف آن میگوید: در مجلس درس خیام شرکت میکرده، ابوالحسن بیهقی است. او، تاریخ بیهقی را در سال 562 ماهشیدی تألیف کرده است. ولی، او نیز از خیام چیز مهمی بدست نمیدهد و میگوید: خیام، در علوم و حکمت، تآلی بوعلی (پورسینا) بود و به عنوان او، اشاره میکند که، «دستور، فیلسوف و حجتالحق» بود. شهرت خیام، افزون بر ریاضیات و نجوم، در پزشکی، لغت، فقه و تاریخ نیز بود. ولی، اینکه از رباعیات او، نامی برده نشده است، گویا، ترانههای خیام، در زمان حیاتش، بدلیل تعصب مردم، مخفی مانده و پس از مرگش تدوین شده اند. اگر همۀ کتابهایی را که دربارۀ خیام و بویژه دربارۀ رباعیاتش نوشته شده اند، گردهم آوریم، کتابخانۀ بزرگی خواهد شد. در میان چند نسخۀ کهن رباعیات خیام، پژوهشگران، به کهنترین نسخۀ موجود بنام «نسخۀ آکسفورد» پرداخته اند که در سال 865 ماهشیدی، در شهر شیراز، نسخه برداری شده است. این نسخه، دارای 158 چهارپاره (رباعی) دارد، که در بین آنها، رباعیات بیگانه نیز دیده میشود. در دو کتاب نیز، از خیام، بعنوان شاعر نام برده شده است: نخست در کتاب «خریدهالقصر» نوشتۀ عمادالدین کاتب اصفهانی است که در سال 572 ماهشیدی، یعنی 50 سال پس از خیام بزبان عربی نگاشته شده است. دومین کتاب، «مرصادالعباد» نوشتۀ نجمالدین رازی میباشد که در سال 620 یا 621 ماهشیدی نوشته شده است. نجمالدین، در کتابش «مرصادالعباد» خیام شاعر را، بررسیده است. این کتاب، وثیقۀ بزرگی بشمار میآید، که در سال 621 ماهشیدی نوشته شده است. نویسندۀ این کتاب، سوفی متعصبی (=پیورز) بود که، در سال 610 ماهشیدی به عقاید خیام اعتراض کرده و به او، نسبت «فلسفی، دهری و طبیعی» داده است. او باورهای خیام را با نگرش «باطل» به داوری میبرد و او را «سرگشته و گمگشته»، میپندارد. در دایرهای، که امدن و رفتن ماست آن را نه بدایت، نه نهایت پیداست کس، مینزند دمی، درین عالم، راست کین آمدن از کحا و رفتن بکجاست! * پرسش: این رباعی، مضمون آشنایی دارد. آیا شاعران یا حکیمان دیگری نیز این پرسش فلسفی را عنوان کرده اند؟ * پاسخ: بلی، این پرسش فلسفی را، نه تنها خیام، بلکه بسیاری از اندیشمندان و حکیمان (فیلسوفان) ایرانی بمیدان تردید رهاکردهاند، تا زمینۀ گفتگوی اندیشمندانه را فراهم کنند. گذشته از خیام، حافظ، مولانا و بسیاری دیگر نیز چنین شبهاتی را بیان کردهاند: میرزا محمدعلی صائب تبریزی نیز مینویسد: نه همین موج ز آمد شدِ خود بیخبر است هیچ کس را خبر از آمدن و رفتن نیست در این باره، برخی از فلاسفه و سوفیان سالک ایرانی، با بنمایۀ پندار خویش، راهی و هدفی را نیز نشان دادهاند: از آن شمار، عین القضات همدانی، از بزرگان سوفیان سدۀ ششم ماهشیدی است. او، میگوید: محراب جهان، جمال رخساری ماست سلطان جهان، در دلِ بیچارۀ ماست شور و شر و، کفر و توحید و یقین در گوشۀ دیدههای خونخوارۀ ماست فریدالدین عطار نیشاپوری، عارف سدۀ هفتم ماهشیدی نیز در منظومۀ زیبای «سیمرغ» راه رسیدن به هدف مطلوب را چنین به تصویر میکشد: مرغان بیشماری گردآمدند و پرسشی دربارۀ آغاز (آفریدگار) و فرجام هستی، بمیان کشیدند و دست آخر، برآن شدند که برای پیداکردن آفریدگار، براه افتند و به جستجو بپردازند: سالها رفتند در شیب و فراز صرف شد در راهشان عمری دراز آخرالامر از میان آن سپاه کم کسی، ره برد تا آن پیشگاه عالمی پُرمرغ میبردند راه بیش نرسیدند سی، آن جایگاه چون نگه کردند آن سی مرغ، زود بیشک، آن سیمرغ، آن سی مرغ بود بسیاری دیگر از حکیمان (فیلسوفان) ایرانی و فیلسوفان یونان نیز، به طعنه یا به روشنی، ساختار پرعیب و نقص جهان را، که مدعیان دینی، آن را آفریدۀ بیعیب و نقص آفریدگار میدانند، به زیر سؤال برده اند: گر بر فَلَکَم دست بُدی چون یزدان، برداشتمی من این فلک را زمیان از نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده به کام دل رسیدی آسان غیاثالدین ابوالفتح عُمَربن ابراهیم خَیّام نیشاپوری، در ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ ماهشیدی در نیشاپور چشم به جهان گشود و در ۱۲ آذرماه ۵۱۰ ماهشیدی در همان شهر درگذشت. نیاکان او، همه نیشاپوری بودند. خیام، از دانشمندان بزرگ ایرانی بود. در ریاضیات و ستارهشناسی، از آوازۀ جهانی برخوردار است. حکیم و فیلسوف نامیده میشود، ولی آوازۀ اش، بویژه در میان پارسی زبانان، مرهون رباعیات (چهارپارههای) نغز اوست. سر و سامان دادن و موشکافی در محاسبات گاهشماری ایران در زمان وزارت «خواجه نظامالملک»، در دوران پادشاهی «ملکشاه سلجوقی» (۴۲۶–۴۹۰ ماهشیدی) نیز یکی از خدمات برجای مانده از اوست. محاسبۀ گردش زمین به دور خورشید، نیز از اوست. نقش خیام در حل معادلات درجهسوم و مطالعاتش دربارۀ اصل پنجم اقلیدسی نام او را بعنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم به ثبت رسانیده است. در این گفتار کوتاه، ما تنها به چهارپارههای خیام میپردازیم. شایسته و بایسته است که در زمانی دیگر به بخش فلسفی اندیشۀ خیام و دیگر فیلسوفان ایرانی بپردازیم. دربارۀ زنگینامۀ فیلسوفان ایرانی خاموش مانده ایم و یا بکوتاهی سخن گفته ایم. صادق هدایت نخستین کسی است در ایران، که برای سنجش رباعیات اصیل (راستینی) خیام دست به کاری پژوهشی زد. او دو اثر درشرح جایگاه ادبی خیام نوشت: یکی، «مقدمهای بر رباعیات خیام» که در سال ۱۳۰۳ خورشیدی چاپ شد و دیگری، کتاب «ترانههای خیام» است که در سال ۱۳۱۳ خورشیدی برای نخستین بار بچاپ رسید. پژوهشهای هدایت از بسترهای پذیرفتنی پژوهشی است که، شمار بسیاری از بزرگان را به نوشتن شرح و نقد و تفسیر دربارۀ خیام، واداشته و از این راه، آثار گوناگونی در این زمینه خلق شده است. رباعیات (چهارپارههای) خیام را باید بمنزلۀ آیینۀ باورهای فلسفی خیام، نگریست. خیام در این سرودهها، از زبان خود و با مخاطب قراردادن دیگران، نکتههایی فلسفی و اعتقادی خود را بیان میکند و ما با نگریستن به سرودههای مطمئن خیام، میتوانیم نگارهای از حکیم عمر خیام نیشاپوری، آنچنانکه شایسته و زیبندۀ اوست بسازیم و آن را به جهانیان عرضه کنیم. کار پژوهشی صاذق هدایت از اینرو با ارزش است، که ما میدانیم از زمانیکه رباعیات خیام در ایران استنساخ (نسخه نویسی) شده، هر نسخه برداری، به سلیقه و باور خود رباعیاتی بر آن افزوده است. افزون بر بیدقتی نسخه برداران، دیده میشود که دینمداران و سوفیان نیز در دگرگون نویسی اندیشۀ خیام نقش داشتند. هرکسی، کوشیده است که، دیدگاه خود را بر رباعیات خیام بیفزاید. تنها سند مهمی که از چهارپارههای راستین خیام، در دست است، 13 رباعی است که در سال 741 ماهشیدی، در بخش پایانی کتاب «مونس الاخبار» نقل شده اند. چهارپارههای 13 گانه، نسخه برداری و در برلین چاپ شدهاند این چهارپارهها، گذشته از دیرینگی تاریخی، با روح، فلسفه و شیوۀ نگارش خیام درست درمیآیند. پس، در اصالت (راستینگی) این سیزده رباعی، و دو رباعی کتاب «مرصادالعباد»، که یکی از آنها، در هر دو، تکرار شده است، شکی باقی نمیماند. این چهارده رباعی، نشان میدهند که گویندۀ آنها (خیام) یک فلسفۀ مستقل و اندیشه و اسلوب معینی داشته است. از اینرو، با اطمینان بیشتر، میتوانیم این رباعیات چهارده گانه را، سرودۀ خیام بدانیم و آنها را، کلید و محک شناسایی رباعیات دیگر قراربدهیم. از این قرار، ما با یک فیلسوفی مادی و طبیعی سروکارداریم و این چهارده رباعی را، بعنوان سند بنیادین، مورد بررسی و مداقه قرارمیهیم. با این بیان، هر رباعی را که کنایه یا اشارهای مشکوک و نشانهای از مشرب «سوفی» داشته باشد، به خیام نسبت نمیدهیم. محتوای رباعيات خيام، بما نشان میدهد كه اندیشه و راه او، همیشه ثابت بود و او، از جوانی تا پیری، پیرو فلسفۀ مشخصی بوده و در اندیشۀ او، كمترين نشانی از تزلزل و ندامت و پشيماني يا توبه دیده نمیشود. ترانههاي خيام آئينهاي است كه هركسی، يك بخش از پرسشهاي خود را در آن ميبیند. ازاینرو، ترانههاي او در همه جاي دنيا، طرف توجه واقع شده است. خیام، ما را بیاد فیلسوفان و شاعران بزرگ همدوش، مانند: لوكرس، اپيكور، گوته، شكسپير و شوپنهاور مياندازد. آرتور شوپنهاور (۱۷۸۸–۱۸۶۰ ترسایی)، فیلسوف نامور آلمانی میگوید: «همۀ مردم، در زندگی، سه مرحله را طی میکنند: «با استهزاء و تمسخر آغاز میکنند، با مخالفت شدید پیمیگیرند و در پایان، حقیقت بعنوان اصل بدیهی پذیرفته میشود». نخستین جرقۀ اندیشۀ خیام را در رباعيات میبینیم. اينجاست كه گوينده با جسارت و بیپروایی، منطق بيرحم خویش را بکارمیگیرد و اندیشۀ کمبهای فقهی را بچالش میطلبد. مسائل ديني را با تمسخر نگريسته و از روي تحقير به دینمداران و فقیهان، كه از آنچه خودشان نميدانند، دم ميزنند، ميتوپد. این شورش، روح آريائي را بر ضد باورهای سامي نشان ميدهد. خيام، كه اندیشهای آزاد و خرده بين داشته، نميتوانسته كوركورانه زير بار احكام بيمنطق فقهاي زمان خودش برود و افسانههاي پوسيده آنها را باور کند. خیام، دربارۀ دنیای ماورای مرگ، شیوۀ پرسشی گفتگو را برمیگزیند و با لحنی حاکی از تردید و استهزاء، از زبان دیگران میگوید: گویند: بهشت و حور عین خواهد بود وآنجا، می ناب و انگبین خواهد بود گر، ما می و معشوقه گزیدیم چه باک، چون عاقبت کار همین خواهد بود. گویند: بهشت و حور و کوثر باشد جوی می و شیر و شهد و شکر باشد پرکن قدح باده و بر دستم ده نقدی ز هزار نسیه خوشتر باشد فروغ فرخزاد از چه ميگويي حرام است اين مي گلگون؟ در بهشتت جويها از مي روان باشد هديهي پرهيزگاران عاقبت آنجا حوري اي از حوريان آسمان باشد
حافظ آن پيري كه دريا بود و دنيا بود بر “جوي” بفروخت اين باغ بهشتي را من كه باشم تا به جامي نگذرم از آن؟ تو بزن بر نام شومم داغ زشتي را
خیام براین باور است که معمای دنیای وجود، نه بوسیلۀ دانش و نه به دستیاری دین، هرگز گشوده نخواهد شد. در ورای این زمینی که ما در رویش، زندگی میکنیم، نه سعادتی هست و نه عقوبتی خواهد بود. ما در بین دو نیستی، که گذشته و آینده است، دمی را که زندهایم، باید دریابیم. حالی، خوش باش، زانکه مقصود اینست
حافظ نیز به خیام تأسی میجوید و میگوید: حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را چیست این سقف بلند سادۀ بسیار نقش؟ زین معما، هیچ دانا در جهان آگاه نیست هر شبنمی، در این ره، سد بحر آتشین است دردا که این معما، شرح و بیان ندارد
در رباعي ديگ، به باوری اشاره میکند که علت پيدايش را، در تحت تأثير چهار عنصر و هفت سياره میداند: اي آنكه نتيجة چهار و هفتي، وز هفت و چهار دايم اندر تفتي، مي خور كه هزار باره بيشت گفتم: باز آمدنت نيست، چو رفتي رفتي
دیوژن، که فیلسوف «خمره نشین» لفب داشت، آفرینش انسان را با بیانی بسیار ظریف، زیر سؤال میبرد. او، در شهر آتن، در روز روشن، با فانوس میگشت ودر پاسخ مردم کنجکاو میگفت: بدنبال انسان میگردم. حافط این گفتۀ دیوژن را در دیوانش چنین نقل میکند: شیخی، به دور شهر همی گشت با چراغ کز دیو و دد، ملولم و انسانم آرزوست
گفتم که خیام، فیلسوفی شادی طلب است و سرودههای انتقادی او، نه از روی بدبینی، بلکه از پشتوانۀ منطقی و علمی برخوردار است. خیام به نکوداشت زمان، که همچون جوی آب درگذر است، اشاره میکند و مردم را به خوشباشی و شادزیستی رهنمون میشود: امروز تو را دسترس فردا نیست وندیشۀ فردات بجز سودا نیست ضایع مکن این دم، ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها، پیدا نیست * پرسش: آیا خیام و حافظ را میتوان در کنار هم دید و با هم مقاسیه کرد؟ * پاسخ: نه، من در این گفتار برای زمینه های مشابه، از شاعران دیگر نیز چکامههایی را بعنوان شاهد آوردهام. ولی، هیچ شاعر و دانشمندی را نمیتئان در جایگاه یکدیگر گذاشت. هر کس، دیدگاه و شیوۀ زیبای گفتار خود را دارد.
خیام اندشمندی دنیادوست و شادی خواه بود و از این نگر، نمیتوان او را در ردیف بودا و شانکارا (هند) گذاشت. خیام، بیآنکه از پیورزی مردم مسلمان و حکومتگران پیورز ترک تبار سلجوق، ترسی به دل راه دهد، شراب ارغوانی را میستاید. از انگور هرات سخن میگوید. او، یک سیمای بشاش و یک دانشمند عاشق طبیعت، شراب، گل و لعبتگان زیباروی است. خیام بهشت را و مظاهر زیبای زندگی را در همین جهان میجوید. ما با دوسیکای خیام روبرو هستیم. خیامی که با خطوط و اشکال هندسی اقلیدسی سروکار دارد و خیامی که از چشمک ستارگان الهام میگیرد. خیامی که، در ترانههای خود به پادشاهان پیشین ایران اشاره میکند و فرّ و شکوه و بزرگی پایمال شدۀ آن دوران را با حسرت و اندوه گوشزد میکند. ولی، خیام خود را در گذشته دفن نکرده بود. او در زمان حال میزیست و به شادی لحظههای روزانه میپرداخت و سفارش میکرد که این دمِ عمر را، از دست ندهیم: آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو بر درگه آن، شهان نهادندی رو دیدیم که بر کنگرهاش، فاختهای، بنشسته، همی گفت: که کو، کو، کو، کو
شادی بطلب، که حاصل عمر، دمی ست هر ذرّۀ ز خاک، کیقبادی و جمی ست احوال جهان و اصل این عمر که هست خوابی و خیالی و فریبی و دمی ست |